قواعد حقوقی و اخلاقی در روابط افراد خانواده

قواعد حقوقی و اخلاقی در روابط افراد خانواده

برخلاف آنچه بعضیها تصوّر کرده‏اند، خانواده تنها یک سازمان حقوقی نیست و قانون توانائی ایجاد نظم را در آن ندارد. خانواده سازمانی است مخلوط از قواعد حقوقی و اخلاقی که نمی‏توان آن دو را از هم جدا ساخت. در این اختلاط نیز غلبه با اخلاق است. زیرا نه تنها بیشتر قوانین راجع به آن ضمانت اجرای مؤثر ندارد، بلکه آنچه هست از اخلاق مذهبی و اجتماعی ناشی شده و در مقررات دولتی نفوذ کرده است.
در تنظیم روابط زن و شوهر اخلاق بیش از حقوق حکومت می‏کند. در این رابطه سخن از عواطف انسانی و عشق و صمیمیت و وفاداری است و حقوق برای حکومت کردن بر آنها ناتوان است. به زور اجرائیه نه مرد را می‏توان به حُسن معاشرت با زن واداشت، نه زن را به اطاعت از شوهر و وفاداری به او مجبور کرد. بر این اتحاد معنوی تنها اخلاق می‏تواند حکومت کند و حقوق ناگزیر است به جای اتّکاء به قدرت دولت، دست نیاز به سوی اخلاق دراز کند.

قرآن مجید هدف از مزاوجت زن و شوهر را سکون و آرامش تعیین کرده است و فرموده:

«وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجا لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً…»

«از جمله آیات الهی این است که از جنس خود شما همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آنها آرامش بیابید».

و از آنجا که ادامه این پیوند در میان همسران خصوصا. و در میان همه انسانها عموما، نیاز به یک جاذبه و کشش قلبی و روحانی دارد به دنبال آن اضافه می‏کند: «و در میان شما مودّت و رحمت برقرار ساخته است».
به راستی وجود همسران با این ویژگیها برای انسانها که مایه آرامش زندگی آنهاست، یکی از مواهب بزرگ الهی محسوب می‏شود. این آرامش از اینجا ناشی می‏شود که این دو جنس مکمّل یکدیگر و مایه شکوفائی و نشاط و پرورش یکدیگر می‏باشند به‌‏طوری که هر یک بدون دیگری ناقص است و طبیعی است که میان یک موجود و مکمّل وجود او چنین جاذبه نیرومندی وجود داشته است.

و در آیه دیگر می‏فرماید: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ»
«زنان برای شما لباسند و شما برای آنان لباس هستید».

مراد این است که زن و مرد مانند لباس، مانع از ظاهر شدن صفات زشت و خصال ناپسند یکدیگر می‏شوند و همچنان که لباس بدن را از سرما و گرما و عوارض خارجی حفظ می‏کند، زن و مرد هم حافظ یکدیگر در مقابل حوادث خارجی هستند و عفاف یکدیگر را محفوظ می‏دارند و باید مایه آرامش یکدیگر باشند.
بنابراین فلسفه نکاح در مرحله اول، تولید نسل است. لکن ازدواج تنها مبتنی بر این فلسفه نیست چه حتی اگر زن یا مرد یا هر دو عقیم باشند، باز استقرار علاقه زوجیت موجب حفظ عفاف و تشکیل خانوده وایجاد همفکری و مصاحبت تواند بود.
به تعبیر استاد شهید «مطهری»:

«قانون خلقت زن و مرد را طالب و علاقمند به یکدیگر قرار داده است، اما نه از نوع علاقه‏ای که به اشیاء دارند. علاقه‏ای که انسان به اشیاء دارد از خودخواهی او ناشی می‏شود، یعنی انسان اشیاء را برای خود می‏خواهد به چشم ابزار به آنها نگاه می‏کند، می‏خواهد آنها را فدای خود و آسایش خود کند، اما علاقه زوجیت به این شکل است که هر یک از آنها سعادت و آسایش دیگری را می‏خواهد، از گذشت و فداکاری درباره دیگری لذت می‏برد».

دانشمند سویسی «مارسل بوازار» درباره «برابری و حقوق زن» می‏نویسد:

«اسلام هم به مردان و هم به زنان توجه دارد و با آنان به صورتی «تقریبا برابر» رفتار می‏کند. عموما هدف مشخص شریعت اسلام، حمایت است.شریعت تعریف‌های دقیقی از حقوق زن به دست می‏دهد و به تضمین آن توجه فراوان مبذول می‏دارد، قرآن کریم و سنن نبوی دستور می‏دهد که با زوجه با عدالت و مهربانی و حسن نیّت رفتار شود، بدین ترتیب از ازدواج مفهومی اخلاقی‌‏تر را اراده می‏‌کنند و سرانجام با اعطای بعضی مزایای حقوقی به اعتلای مقام زن مسلمان می‏پردازد بنابر حدیث نبوی حقوق زن «مقدس» است و ذاتا مشتمل است بر برابری در مقابل قانون، مالکیت شخصی خصوصی و حق وراثت».

در میان هر ملت، خانواده نماینده و مظهر اخلاق عمومی است. احساسات پاک انسانی و درندگی‌های حیوانی، هر دو در این کانون به اوج خود می‏رسند. آنچه در خا نواده باید به وجود آید، عشق و مهربانی و حسن نیت است، و هیچ نیروئی جز اخلاق و ایمان نمی‏تواند بر این عواطف حکومت کند. الزام مرد به تأمین معاش خانواده و تربیت فرزندان و تکلیف زن و فرزندان نسبت به خوشروئی بامرد و اطاعت او، از قواعد اخلاقی است که حقوق به عاریت گرفته. اخلاق حکم می‏کند که زن پس از فوت شوهر، به احترام یادگارهای او، مدتی عدّه نگه دارد. و به مرد فرمان می‏دهد که در اداره خانواده با زن همکاری کند و این کانون را بیهوده ترک نگوید.
غرض، محیط خانواده کانون احساسات و عواطف است و طبعا مقیاسی که در این محیط باید به کار رود، با مقیاس سایر محیط‌ها متفاوت است، یعنی همانگونه که در «دادگاههای جنائی» نمی‏توان با مقیاس محبت و عاطفه کار کرد، در محیط خانواده نیز نمی‏توان تنها با مقیاس خشک قانون و مقررات بی‏روح گام برداشت، در اینجا باید حتی‏الإمکان اختلافات را از طریق اخلاقی و عاطفی حل کرد و لذا قرآن مجید دستور می‏دهد که

«وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَما مِنْ أَهْلِهِ و حَکَما مِنْ أَهْلِها إنْ یُریدا إصْلاحا یُوَفِّق اللّهُ بَیْنهُما»
«اگر ترس از پیدایش شقاق و اختلاف بسیار بین زن و شوهر داشته باشید، یک داور از جانب خانواده شوهر و یک داور از جانب خانواده زن معین کنید، تا به اختلاف رسیدگی کند، اگر زن و شوهر یا دو داور قصد اصلاح داشته باشند، خداوند میان آنان سازگاری و توفیق برقرار می‏سازد».

در محاکم قضای طرفین دعوا مجبورند برای دفاع از خود، هرگونه اسراری که دارند، فاش سازند. مسلم است که اگر زن و مرد در برابر افراد بیگانه اسرار زناشوئی را فاش سازند، احساسات یکدیگر را آنچنان جریحه‏دار می‏کنند که اگر به اجبار دادگاه به منزل و خانه باز گردند، دیگر از آن صمیمیّت و محبت سابق خبری نخواهد بود و همانند دو فرد بیگانه می‏شوند که به حکم اجبار باید وظائفی را انجام دهند. ولی در محکمه صلح فامیلی یا اینگونه مطالب به خاطر شرم حضور مطرح نمی‏شود و یا اگر بشود چون در برابر آشنایان و محرمان است، آن اثر سوء را نخواهد داشت.
بیشتر فقها نظر حَکَمین را تنها در مورد سازش و رفع اختلاف میان دو همسر، لازم‏الإجراء دانسته‌‏اند و حتی معتقدند اگر حکمین شرائطی بر زن یا شوهر بکنند، اخلاقا لازم‏الإجراء است اما در مورد جدائی، حکم آنها به تنهای نافذ نیست.

سرپرستی در نظام خانواده

در قرآن مجید می‏خوانیم که :

«الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلیَ النِّساءِ بِما فَضّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِمْا حَفِظَ اللّهُ…»
«مردان به جهت فضیلت طبیعی که نوعا دارند، و به واسطه آن که نفقه و هزینه زندگانی زن را متعهدند، بر زنان سرپرست هستند. یعنی حق سلطه و وظیفه حمایت دارند. شایسته زنانی هستند که مطیع بوده و در غیاب شوهر حافظ عفّت خود و مال شوهران خویش باشند که حفظ آنها را خداوند خواسته است…».

از این آیه شریفه چند حکم استفاده می‏شود:

  •  ریاست خانواده با مردان است و این حق برای مردان از جهت نوعی فضیلت جسمانی و روانی و همچنین از جهت وجوب تکلیف انفاق لازم گردیده است. در ذیل این آیه، احادیث زیادی وارد شده است که به موجب آنها زنان باید نسبت به شوهران خود فرمانبردار باشند و برخلاف اذن آنان هیچ عملی جز افعال واجب نمی‏توانند انجام دهند.
  •  برای زنان شایسته، دو صفت مذکور است: یکی اطاعت کامل که از آن به «فتوّت» که به معنی خضوع و نهایت فروتنی است، تعبیر شده و دیگر حفظ غیب در حدیثی از پیامبر اکرم صلی‌‌‏الله‏‌علی‌ه‏و‏آله روایت شده است که :

«ما استفاد امرء مسلم بعد الإسلام فائده أعظم من امرأه مسلمه تسرّه إذا نظر إلیها و تطیعه اذا امرها و تحفظه فی نفسها و ماله اذا غاب عنها».
«برای مرد مسلمانی پس از افتخار تدیّن به دین اسلام، هیچ فائده‏ای بزرگتر از فائده زن مسلمان نیست که هرگاه به او نظر افکند با نگریستن در روی او و بامعاشرت وی خوشحال شود و چون به او فرمان دهد، اطاعت نماید و چون از او دور باشد نفس و عفّت خود و مال شوهرش را حفظ کند».

  •  نفقه زن بر عهده مرد است و باید مناسب با وُسع خود هزینه زندگی او را بپردازد.
  •  بنابر مطالب مندرج در آیه شریفه و حدیث شریف، زن طبعا در مرد، جویای حمایت و قدرت نمائی و سخاوت و محبت است. مرد هم از زن نشاط و اطاعت و عفاف و حفظ مال می‏خواهد. اگر هر یک از زن و مرد چهار هدف خود را منظور دارند، بنیان خانواده محکم و استوار می‏ماند و اگر هرکدام بعضی از این هدفها را ملحوظ ندارد، صلح و صفا از خانواده رخت بر می‏بندد و هر دو ناراضی می‏شوند و نفرت و گریز، جای سازش و حسن معاشرت را می‏گیرد. مخصوصا نبودن روح اطاعت در زن و مسلط بودن زن بر مرد، موجب نافرمانی فرزندان نسبت به پدر و مادر می‏شود افراد خانواده که ضعف پدر را در سلطه حس کنند، مادر را صالح برای فرماندهی نمی‏شناسند و د رنتیجه طغیان می‏کنند و علیه مصالح خویش و منافع خانواده قیام می‏نمایند یا کانون خانواده را ترک می‏گویند. به همین دلیل در روایات، از زن سلیطه یعنی مسلط بر مرد بسیار نکوهش شده است.

در مواردی که حقوق دستورهای کلی می‏دهد مثلاً به موجب مواد ۱۱۰۳و ۱۱۰۴قانون مدنی، زن و شوهر مکلّف به حسن معاشرت با یکدیگرند و باید در تشیید مبانی خانواده و تربیت اولاد خود همکاری کنند و یا بر طبق ماده ۱۱۷۷«طفل باید مطیع ابوین خود بوده و در هر سنی که باشد باید به آنها احترام کند» مصادیق آن نوعی الزام اخلاقی است.
ولی آیا تکلیف زن را در پرستاری از شوهر بیمارش، یا الزام مرد را در رساندن فرزندانش به مدرسه، می‏توان تنها الزام حقوقی دانست؟ بدون شک انجام این کارها لازمه حسن معاشرت و همکاری صمیمیانه زن و شوهر در تربیت اولاد است، اما برای الزام به هر یک از آنها نمی‏توان در دادگاه اقامه دعوی کرد. همچنین اگر طفلی پاس احترام پدر را نگه نداشت و از فرمان او خودداری کرد، چگونه حقوق می‏تواند اجرای آن را تضمین کند؟ و برفرض که از لحاظ نظری بتوان از قوای عمومی در چنین مواردی یاری خواست، آیا عملاً نیز قدرت دولت می‏تواند روابط بین زن و شوهر یا پدر و فرزند را به‏طور شایسته منظم کند؟
پس در اینگونه امور، جنبه اخلاقی بر آثار حقوقی آنها غلبه دارد. پس در خانواده نمی‏توان حقوق و اخلاق را از هم جدا ساخت و مرز بین قواعد آن دو را به دقت ترسیم کرد.

پی نوشتها

  •  فلسفه حقوق، ج۱، ص ۴۱۷.
  •  سوره نساء: ۳۴.
  •  با کمی تفاوت، کنزالعمال، ج۱۶، ص ۲۷۲، ح ۴۴۴۱۰.
  •  خزائلی، احکام قرآن، ص ۶۵و ۶۶.
  •  فلسفه حقوق، ج۱، ص ۴۱۸و ۴۱۹.
  •  فلسفه حقوق، ج۱، ص ۴۱۷، دکتر کاتوزیان.
  • سوره روم، آیه ۲۱.
  •  سوره بقره: ۱۸۷.
  •  نظام حقوق زن در اسلام، ص ۹ – ۱۷.
  •  انساندوستی در اسلام، ص ۸۱و ۸۲.
  •  فلسفه حقوق، ج۱، ص ۴۱۸.
  •  سوره نساء: ۳۴.
  •  تفسیر نمونه، ج۳، ص ۳۷۶
برچسب ها :
فرید خدائی فر
vakil@vakil.net
بدون دیدگاه

ارسال دیدگاه