30 خرداد مثل قصه ، اما قصه نیست !
در آن لحظاتی كه در بیخبری سیر میكردم، به یاد میآورم زمانی را كه خبر شهادت داییام را آوردن و آن زمان مادر، از همه جا بیخبر؛ به دروغ، گفتن بیبی! مادربزرگت فوت كرده و مادر هم با چشمان اشكبار و با ناله و شیون خانه را ترك كرد و رفت و ما را سپرد به عمهام تا از شهرستان بیاید؛ و تازه آن موقع...