از آشنا بنالیم یا بیگانه ؟!

از آشنا بنالیم یا بیگانه ؟!

۲۷آذر، سالروز شهادت آیت الله دکتر محمد مفتح و روز وحدت‏حوزه و دانشگاه است.شهید مفتح، از پیشگامان این وحدت بود که روح حوزه و معارف‏ حوزوى را در میان دانشجویان مى‏دمید و سرانجام در سال ۱۳۵۸درآستانه درب ورودى دانشکده الهیات، به دست گروهک فرقان به ‏شهادت رسید.این شهید، در سالها پیش از انقلاب، با تشکیل مجمعى فرهنگى ‏بانام «جلسات علمى اسلام شناسى‏» فعالیتهاى روشنگرى داشت ومحصول آن جلسات، به صورت یک سرى کتابهاى بیدارگر و آموزنده‏منتشر مى‏شد.ضمن گرامیداشت‏‌یاد این شهیدعزیز، مقاله‏اى را که به عنوان‏«مقدمه‏» بر یکى از این کتابها به نام «ره آورده‌اى‏‌استعمار» نوشته است، تقدیم شما مى‏‌داریم.

«فرهنگ کوثر»

عزت دیروز و ذلت امروز!

تجزیه و تحلیل از نظر جامعه‌‏شناسى

نتیجه حکومت‌‏شهوت پرستان

کتابى که در دست مطالعه شماست، گوشه‏اى از انحطاط و اسارت‏ملت‏ها را نشان مى‏دهد. مطالعه فصول مختلف آن مى‏‌فهماند که چگونه‌‏دزدان و غارتگران قرن بیستم، با نقابهاى فریبنده تمدن، صلح،برادرى و مانند آن خودنمایى کرده و سرمایه‌‏هاى معنوى و مادى‏‌توده‌‏ها را دست‌خوش چپ‌اول و غارت مى‏کنند.

ما بیش از هرچیز دچار تعجب مى‏شویم که ببینیم پاره‏اى از این‏ملل استعمارزده، داراى کیش «اسلام‏» و کتاب آسمانى‏«قرآن‏»اند. آن کیش و کتابى که در گذشته پیروانش را از بندهارهانید و بر بزرگترین کشورهاى روز پیروز نمود.

ما امروز از این تعجب نمى‏کنیم که چرا شرق و غرب ملت‏هاى‏نیمه‏جان را استثمار مى‏کنند، زیرا از آنان جز این انتظار نیست.عزت دیروز و ذلت امروز!

تنها توجه ما به این نکته است که چگونه و چرا مسلمانان این قدرضعیف شدند، که مطمح نظر آنان شوند؟

مطالعه تاریخ اسلام و عظمت و افتخار مسلمانان در گذشته دربرابر اسارت و ذلت‏کنونى آنان، این سوال را پیش مى‏آورد که عامل‏و علت پیشرفت‏سریع دیروز چه بود؟ و عقب‏گرد و انحطاط دنیاى‏امروز اسلام روى چه اصلى است؟

اگر مردم وحشى و بیابان‏گرد عرب در سایه تعلیمات اسلام در دنیاى‏آن روز عظمت و افتخار کم‏مانندى کسب کردند، هم‏اکنون این کتاب‏آسمانى بدون هیچ تغییرى باقى است.

پس چرا اثرش که پیشبرد جوامع اسلامى است، دیده نمى‏شود؟! براى‏پى‏بردن به عامل و علت این انحطاط بعد از سربلندى، لازم است‏نقطه دید جامعه‏شناسى این وقایع را بررسى کنیم.

باید توجه داشت که در تبیین وقایع اجتماعى و شناسائى علت وسبب آنها، بین روانشناسان و جامعه‏‌شناسان اختلاف نظر وجود دارد.روانشناسان معتقدند که چون جامعه از افراد تشکیل یافته است،پس علت وقایع اجتماعى را باید در طبیعت افراد، جستجو کرد،بنابراین روانشناسى کلید تمام مشکلات است.

روى همین اصل «هربرت، اسپنسر»(۱) دانشمند انگلیسى در جلداول کتاب «اصول علم مدنیت‏» فقط به تحقیق در طبیعت انسان‏اولیه پرداخته و خواسته‌‏است‏ به وسیله بیان همین طبیعت تمام‏موسسات اجتماعى را که در جامعه‏‌هاى قدیمى و ابتدائى دیده‏‌مى‏شود، توجیه کند.

تجزیه و تحلیل از نظر جامعه‏‌شناسان

جامعه شناسان معتقدند که باید علل حوادث اجتماعى را فقط درمیان امور اجتماعى دیگر جستجو کرد.

آنان مى‏گویند: چون وقایع اجتماعى، خود نوعى مخصوص از اموراست، بنابراین علل آنها جز وقایع اجتماعى دیگر نمى‏تواند باشد،وسعى دارند که در شناسائى حوادث از حدود امور اجتماعى خارج‏ نشده از علل دیگر صرف نظر نمایند.

روى این اصل، جامعه شناسى را مى‏توان روانشناسى اجتماعى دانست‏که با روانشناسى فردى فرق و امتیاز دارد، البته جامعه‏ شناسان‏ منکر نیستند که جامعه از افراد تشکیل یافته است و روحیات‏اجتماعى، نتیجه برخورد و فعل و انفعالات وجدانهاى فردى است،ولى مى‏گویند: همین فعل و انفعالات، وقایع روحى جدیدى به وجودمى ‏آورد که خود مى‏تواند مستقلا نشو و نما کند و تطور و تحول‏یابد و همان‏طورى که روحیات فردى حالت و چگونگى کل اعضاء بدن‏انسان را نشان مى‏دهد، وقایع اجتماعى نیز طبیعت جامعه و واکنش‏آن است، در مقابل حوادث.(۲) با توجه به این اصل، ما وقتى درجنبش جهانى اسلام دقت کنیم، مى‏بینیم، از محلى خشک و بى‏حاصل ومردمى که از نظر مادى و معنوى در منتهاى فقر به سر مى‏بردنداین تحول آغاز شد و همان طورى که روانشناسان مى‏گویند:محرومیت، یک‏نوع طوفان و انقلاب شدید، در افراد به وجود مى‏آوردو بسیار اتفاق افتاده است که این گونه افراد محروم در نتیجه‏‌همین تکان روحى، توانسته ‏اند موقعیت و مقام مناسب با ذوق فطرى‏خود در اجتماع پیدا کنند، مانند ابوالعلاء که محرومیت ازبینائى، او را در فلسفه و ادب به مقامى شامخ رسانید، وادیسون‏ مخترع بزرگ قرن ما، چنان که مى‏دانیم به علت نقص شنوائى به تلاش‏و کوشش افتاد، تا بالاخره نام خود را در ردیف دانشمندان بزرگ‏ جهان، جاوید و ابدى ساخت.

جامعه محروم نیز بعد از تحمل فشار، یکباره آن چنان به لرزه درمى‏آید که گاهى ممکن است جهانى را بلرزاند.

جزیره خشک و بى‏حاصل عربستان که بیشتر نواحى آن مانند دریائى‏ بزرگ پر از ریگ‏هاى سوزان و مواج بود و مردمى که در آن زندگى‏ مى‏کردند طبعا از ابتدائى‏ترین وسیله زندگى محروم، و از نظراخلاقى نیز گرفتاریهاى گوناگون آنان را احاطه کرده بود، به ‏انتظار این انقلاب به سر مى‏بردند.

پیامبراسلام(ص)، در این محیط دعوت خود را آغاز کرد و بااستمداد از نیروى الهى و استفاده از مکتب وحى این محیط آلوده ‏و منحط را در سیر ترقى و سعادت به راه انداخت. در درجه اول،محرومین و بردگان و زیردستان به این صدا که نوید آزادى به‏ آنان مى‏داد، لبیک گفتند. سادگى روش پیامبر(ص) و تواضع بى‏ حساب‏و اخلاق ملکوتى او بالاترین وسیله‏اى بود که عرب محروم را در زیرلواى اسلام و توحید گرد آورد. مجموع این عوامل هنگامى‏که دست‏ به‏ دست هم داد، براى عرب این امکان را به وجود آورد که در مدتى‏کوتاه بر دنیاى متمدن آن روز مانند ایران و روم تسلط یابد.

خوب است رمز این پیشرفت را از زبان نمایندگان «مقوقس‏»زمامدار روم، بشنویم.

وقتى مقوقس از نمایندگان خود که براى پیشنهاد صلح نزد خلیفه ‏رفته بودند، راجع به ‏سپاه‏ اسلام ‏استفسارکرد،آنهاچنین گفتند:مسلمانان مردمى هستند که مرگ را بیش از زندگى دوست دارند، روى‏خاک مى‏نشینند و سردارشان مانند یکى از آنها است. بزرگ و کوچک‏و آقا و بنده آنها با هم فرق ندارد، وقتى هنگام نماز فرامى‏رسد، هیچ کس از آنان تخلف نمى‏کند و همه دست و پاى خود را باآب مى‏شویند و در حال خشوع نماز مى‏گذارند.

دوران ذلت!

جامعه شناسان مى‏گویند: هر کشور و ملتى وقتى از نظر نعمت ودولت تامین خاطر یافت و قدرت وعزتى به دست آورد، ممکن است‏مست و مغرور شده، سستى و تن‏پرورى او را بگیرد و در نتیجه‏ مقدمات سقوط و نابودیش فراهم شود. فیلسوف یونان ارسطو به ‏اسکندر نوشت: ملت طاقت‏بلا دارد، ولى طاقت نعمت ندارد.

اعراب مسلمان نیز، پس از آنکه زندگى صحرائى و بدوى را کنارگذارده و با شهوت پرستى و تجملات آشنا شد، کم‏کم آن روح مبارزه ‏و از خودگذشتگى را از دست‏داده به تنبلى وتن پرورى گرائید و ازهمه خطرناکتر این که انحراف در دستگاه زمامدارى مسلمین به‏ وجود آمد و شهوت و فساد در میان حکمرانان رخنه نمود.

نتیجه حکومت شهوت‏ پرستان

بزرگترین ضربتى که به پیکر اسلام و مسلمین وارد شده آنان راآماده این ذلت و استعمارزدگى نمود، رواج فساد و شهوت در دربارخلفاء و زمامداران به اصطلاح مسلمان بود، زیرا انحراف و سستى‏زمامدار خطرهاى بزرگ به بار مى‏آورد.

افلاطون در کتاب «مدینه فاضله‏» مى‏گوید: آخرین کسى که براى او شراب به اندازه ضرورت و ناچارى تنها درموقع مداوا تجویز مى‏شود، طبقه شهریاران است که به عقل آنهازیادتر احتیاج است. اینک یک نمونه از این نوع حکومت:در تاریخ محمد امین، خلیفه عباسى و مبارزاتى که با برادرش‏مامون داشت، تاریخ نویسان مى‏گویند:بغداد به محاصره لشکر خراسان، افتاد و قواى امین از تمام‏سنگرها عقب نشینى کرده و بغداد از سمت مغرب و مشرق در فشارمحاصره قرار گرفت.

خطر، آن به آن نزدیکتر و شدیدتر مى‏شد، اطرافیان خلیفه او راتنها گذاشته و سازمان حفاظت‏ شهر، خود به‏جان مردم افتاده و به‏قتل و چپاول سرگرم بودند، دود و آتش، از هر گوشه شهر بغدادبلند بود، وقتى ابراهیم یهودى که براى پیشگوئى با رمل و حساب‏در دربار استخدام شده بود، وارد کاخ خلیفه شد، دید امین باخیال راحت، با کنیزان و زنان حرمسرا سرگرم است و یک ماهى‏‌گوشواردار، که طرف توجه امین بود و در آن روز اتفاقا راه فراررا گرفته و از شهرى به شهر دیگر مى‏رفت. خلیفه اسلام! با این‏اوضاع آشفته شهر به دنبال پیدا کردن ماهى مى‏دوید و فریاد مى‏زدم اهى گوشواردار من، ماهى گوشواردار من. خلیفه در همین حال‏ گاهى کارکنان قصر را با لباس به حوض مى‏انداخت تا تفریحى! کرده ‏باشد.

عاقبت ‏شهر به دست لشکر خراسان افتاده و امین را کشتند.در سقوط آخرین دژ «اندلس‏» (اسپانیا) منطقه غرناطه و الحمراءاز دست مسلمین، همین که پادشاه معزول «ابوعبدالله آخرین‏ پادشاه بنى ‏الاحمر» شهر را تخلیه کرده و کلیدش را تحویل داد،باوزیران و امیران و حرمسرا و سواران خود پس از خروج ازدروازه ‏شهر،به ‏تپه‏‌اى‏‌که مشرف به شهر بود و به نام «تپه سلام‏»خوانده مى‏شد، رسید. شاه معزول براى وداع وطن که براى همیشه آن‏را پشت‏ سر مى‏گذاشت، چندى ایستاده به عقب نگاه کرد و از منظره ‏و دورنماى شهر «غرناطه و قصر الحمراء» در میان درختان،حسرتش تجدید شد.

شاه دید، پرچم بزرگ صلیب به جاى پرچم اسلام بر تمام در و دیوارو برج و باروى شهر، بر افراشته شده است، صداى ناقوس به جاى‏صداى اذان بلند و صداى انجیل‏ب‌ه‏جاى‏‌قرآن‏ازتمام ‏شهربه‏ گوش‏ مى‏رسد.شاه و وزیران بى‏تاب شده اشک بر رخسارشان سرازیر شد و هرچه‏خواستند از صداى گریه، خوددارى کنند، نتوانستند، حتى صداى‏گریه حرمسرا بلند شد.

مادرپادشاه معزول، در این موقعیت رقت‏بار به فرزندش چنین گفت:گریه کن! گریه کن! که حق تو گریه است.

کسى که مثل مردان در میدان جنگ شمشیر در دست نگیرد، باید مثل‏زنان براى گریه دستمال در دست‏بگیرد و گریه کند.

آرى، مجموع این عوامل، از دست دادن روح سلحشورى و خوگرفتن به‏ زندگى اشراف منشانه، از طرف مردم و کومت‏ شهوت پرستان وتحریکات خطرناک دشمنان، همه و همه دست‏به دست هم داد و انحطاطن کبت‏بار کنونى مسلمین را به وجود آورده و کشورهاى زرخیز و پرثروت اسلامى را به صورت مستعمره و بازارى براى غارتگران ساخت.

قم – حوزه علمیه: دکتر محمد مفتح

رفیق بهشتى

على محمدى یدک

حارث بن مغیره نصرى

ابوعلى حارث بن مغیره نصرى، عالمى وارسته، شخصیتى قابل اعتمادو راوى بزرگوار احادیث‏بود. او همزمان با سه تن از پیشوایان‏ بزرگوار دین‏و در روزگار حکومت ننگین خلفاى مروانى و عباسى‏زندگى مى‏کرد.

هرچند از زمان و مکان ولادتش آگاهى کامل نداریم; ولى، باتوجه‏به اینکه رجال نویسان او را از یاران امام محمدباقر(ع) شمرده‏اند و شروع امامت آن حضرت سال ۹۵ هجرى بوده و مرحوم‏نجاشى‏او را از اهالى بصره دانسته، به احتمال زیاد مى‏توان گفت:حارث بن مغیره در اواخر سده اول هجرى در شهر بصره پاى به عرصه‏وجود نهاد.

وى زندگى پربار خود را، با حضور در پیشگاه امامان عصر(علیهم‏السلام) معناى بهتر و بیشتر بخشید و در این مسیر به توفیقات‏فراوانى دست‏یافت.

شیخ طوسى، در کتاب ارزشمند رجال خود، او را «بیاع الزطى‏»یعنى فروشنده نوعى لباس هندى دانسته است. این گفتار شیخ طوسى،بیانگر آن است که حارث به مغیره پیشه فروشندگى داشت.

نیاکان حارث از قبیله بنى نصربن معاویه بن بکر (شاخه‏اى ازقبیله بزرگ هوازن) بوده‏اند. او از میان چنین خاندانى برخاست وبه چنان درجه‏اى رسید که امام جعفرصادق(ع) بارها عنایت ویژه‏خود را به او معطوف داشت.

حارث بن مغیره به برکت راهنمایى‏هاى امام ششم(ع) از او دو پسربه نامهاى على و حسین برخوردار شد. وى مى‏گوید: در حضور امام‏صادق(ع) از اینکه فرزند پسرى ندارم، سخن به میان آوردم وراهنمایى خواستم. حضرت فرمود: در سجده رکعت آخر نماز عتمه(نماز عشاء) خداى را بخوان و چنین بگو:(رب هب لى من لدنک ذریه‏طیبه انک سمیع الدعا رب لا تذرنى فردا و انت‏خیرالوارثین) سپس‏آن شب را با همسرت سپرى کن. حارث مى‏گوید: من به دستورالعمل آن‏حضرت عمل کردم و صاحب دو پسر شدم.

حیات علمى

حارث زندگى علمى خود را با کسب معارف و علوم اسلامى رایج آن‏زمان آغاز کرد و در این رهگذر از محضر نورانى خاندان رسالت وامامت فیض برده، به شرف شاگردى آن بزرگان دست‏یافت.

او، با استفاده از تلاش و همت پیگیر، به ویژه ارتباط با سرچشمه‏جوشان علم و معرفت، توانست در بسیارى از زمینه‏هاى معارف‏اسلامى، چون فقه، عقاید، تفسیر، اخلاق و آداب و سنن به خوبى‏دانش اندوزد. روایات فراوان وى در موضوعات یاد شده بر درستى‏این سخن گواهى مى‏دهد. حاصل تلاش او در این عرصه، جمع آورى‏سخنان پیشوایان دین و نقل آنهاست.

این روایتها در قالب تنها کتابش «کتاب الحدیث‏» به دانش‏دوستان عرضه شده است. البته اکنون اثر مستقلى به نام «کتاب‏الحدیث‏» از وى موجود نیست; اما احتمال اینکه کتاب او نیزمانند بسیارى از اصول حدیث‏شیعه در کتابهاى بزرگترى چون «کتب‏اربعه‏» ادغام شده باشد، بسیار است.

این عالم توانمند شیعى شاگردانى نیز پرورش داد. «صفوان بن‏یحیى‏» که به گفته نجاشى و شیخ طوسى تنها کتاب استادش راروایت کرده است. در شمار شاگردان وى جاى دارد. صفوان شخصیتى‏بزرگ و قابل اعتماد بود و امامان رضا و جواد(علیهماالسلام) اورا وکیل خود ساختند.

پیوند با ولایت

مطلب مهمى که زندگى این شخصیت‏بزرگ شیعى را درخشش و زیبایى‏خاصى بخشیده و جهت داده، رابطه او با امامان عصر خویش است.حارث با استفاده از فرصت ارتباط با معصومان(علیهم السلام) به‏چنان درجه‏اى رسید که علماى رجال، مانند شیخ طوسى و برقى، نامش‏را در میان یاران امام باقر وصادق(علیهماالسلام) آورده‏اند و اورا به شرف صحابى امام ملقب ساخته‏اند. نجاشى او را از راویان‏سه امام (امامان معصوم باقر، صادق و کاظم(علیهم السلام‏» وحضرت زید بن على بن الحسین(ع) خوانده است. حارث بن مغیره، جزیک مورد، تمام روایات خود را به طور مستقیم از امام معصوم(ع)،به ویژه حضرت امام جعفر صادق(ع)، نقل کرده است. این امر رابطه ‏نزدیک و پیوند عمیق او با خاندان ولایت و امامت را نشان مى‏دهد.او، جز در موارد بسیار اندک که از امام باقر و امام‏ک اظم(علیه ماالسلام) روایت کرده است،بیشتر با حضر(علیهماالسلام)امام جعفر صادق(ع) ارتباط داشت و از هر فرصت و وسیله‏اى براى‏گشودن باب گفتگو با آن راهبر معصوم بهره مى‏برد. او گاه باپرسش و زمانى با ابراز مشکلات و مسائل شخصى خود را در معرض‏نسیم سخنان پرگهر حضرت صادق(ع) قرار مى‏داد.

حارث بن مغیره در نگاه امام صادق (ع)

رابطه نزدیک و تنگاتنگ با امام صادق(ع) و اخلاص فراوان حارث،سبب شد امام با دیدى مثبت و قابل اعتماد به او بنگرد و وى رامورد ستایش قرار دهد.

بخشى از سخنان حضرت درباره این راوى پاکدل چنین است:رفیق بهشتى

زید شحام، که از یاران امام صادق(ع) است، مى‏گوید: بر امام(ع)وارد شدم.

حضرت خطاب به من چنین فرمود: «اى زید، در توبه‏ات بشتاب وعبادتت را تازه کن. » عرض کردم: خبر مرگم را دادید؟! حضرت‏فرمود: «اى زید، (نگران مباش زیرا) آنچه نزد ما اندوخته‌‏اى‏‌برایت‏ بهتر است. تو از شیعیان ماهستى. صراط و میزان و حساب‏ شیعیان ما به دست مااست.

سوگند به خدا که ما از خود شما به شما مهربانتریم.» پس آن‏حضرت، زید را مجددا مورد خطاب قرار داد و در وصف او و حارث بن‏مغیره چنین فرمود: «یا زید کانى انظر الیک فى درجنک من‏الجنه و رفیقک فیها الحارث ابن المغیره النصرى‏» اى زید، گویاجایگاهت را در بهشت مى‏بینم، در حالى که رفیق و همراه تو درآنجا حارث بن مغیره نصرى است.

پناه دوستان (شیعیان)

یونس بن یعقوب، که صحابى امام جعفر صادق(ع) و مورد اعتمادائمه(علیهم السلام) بود، گوید: همراه عده‏اى از دوستان و شیعیان ‏در محضر امام صادق(ع) بودیم که حضرتش فرمود: «ا ما لکم من مفزع؟ اءمالکم من مستراح تستریحون الیه؟ مایمنعکم من الحارث بن المغیره النصرى؟» آیا شما ملجا و پناهى ‏دارید؟ (تا بر او تکیه کنید و مسایل خود را از او بپرسید؟)آیا شما کسى را که در سایه‏اش احساس امنیت و راحتى کنید،دارید؟ چه چیز مانع مى‏شود که سراغ حارث بن مغیره نصرى بروید؟سخنان نورانى حضرت به خوبى نشان دهنده سعادت دنیا و آخرت ومقام رفیع این عالم و راوى وارسته شیعى است.

به فرمایش امام صادق(ع)، او در دنیا پناه شیعیان و در آخرت‏رفیق بهشتیان بود.

روایات

تنها اثرى که از این راوى پرتوان و صحابى صدیق امامان‏ معصوم(علیهم السلام) برجاى مانده، روایاتى است که وى نقل کرده‏ است. روایات او بیشتر در موضوع هاى فقه، عقاید، تفسیر و اخلاق‏و آداب قابل مشاهده است.

تعداد روایات وى، طبق آنچه مرحوم خوئى در معجم رجال الحدیث‏آورده، بیش از ۵۳مورد است که با عنوانهاى «حارث بن مغیره،حارث بن مغیره النصرى و حارث نصرى‏» در کتب روایى، به ویژه ‏کتب اربعه، به چشم مى‏خورد.

احادیث و روایات حارث بن مغیره مفاهیمى والا و حیات بخش داردکه از باب تیمن به گوشه‏اى از آنها اشاره مى‏شود.

  •  امام ‏شناسى

حارث بن مغیره مى‏گوید: به حضرت امام جعفرصادق(ع) عرض کردم:پیامبر(ص) فرمود هر که بمیرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلیت ‏مرده است؟ حضرت فرمود: آرى.

عرض کردم: جاهلیت کامل یا فقط جاهلیتى که امام خود را نشناسد؟فرمود: جاهلیت کفر و نفاق و گمراهى.

  • شیعه، مذهب پایدار و برحق

حارث بن مغیره مى‏گوید: از امام صادق(ع) درباره معناى این آیه(کل شئیى هالک الا وجهه) (هر چیزى جز وجه خداوند فناپذیر است.)پرسیدم: حضرت جواب داد:«کل شئیى هالک الا من اخذ الطریق الذى انتم علیه‏» هرچیزى، جزهمان راهى که شما برآنید، (مذهب شیعه) ناپایدار و فنا پذیرخواهد بود.

او در روایتى دیگر نیز همین مطلب را از حضرت پرسید و حضرت ‏پاسخ داد:«کل شئیى هلاک الا من اخذ طریق الحق‏» جز آن که راه حق برمى‏گزیند، همه چیز فناپذیر و نابود شدنى است.

  •  خاک شفابخش

حارث بن مغیره مى‏گوید: به حضرت امام‏ جعفر صادق(ع) عرض کردم:بیمارى‏ها بسیار به سراغم مى‏‌آید و هیچ دارویى نیست که مصرف‏نکرده باشم.

حضرت فرمود: چرا از خاک قبر حسین بن على(ع) (غافلى); زیراشفاى هر دردى است; و در هر وحشت و هراسى آرامش بخش و امنیت‌‏آفرین است. پس هرگاه آن خاک را بر گرفتى، بگو:«اللهم انى اسئلک بحق هذه الطینه وبحق الملک الذى اخذها وبحق‏النبى الذى قبضها، وبحق الوصى الذى حل فیها، صل‏على محمد وآل‏محمد واهل‏بیته وافعل‏بى کذاوکذا. » سپس حضرت فرمود: آن‏ فرشته‌‏اى که خاک را برداشت، و به پیامبر(ص) نشان داد و گفت:این تربت فرزندت حسین(ع) است که امت ت‏بعد از تو او را خواهندکشت، جبرئیل(ع) بود. و آن که خاک را گرفت، حضرت محمد(ص) بود;و اما وصیى که بر آن خاک نازل شد، (آنجا را محل اقامت‏خودقرار داد.) حسین(ع) و شهدا بودند.

عرض کردم: اینکه این خاک شفا بخش هر دردى است، دانستم. اکنون‏ بفرمایید که چگونه امنیت آفرین و آرامش‌‏بخش است؟

حضرت پاسخ داد: هرگاه از حاکم (ستمگرى) یا غیر او ترسیدى،هرگز از منزل خود بدون خاک قبر حسین(ع) بیرون مرو. در وقت‏برداشتن خاک حضرت چنین بگو: «اللهم انى اخذته من قبر ولیک و ابن ولیک فاجعله لى اءمنا وحرزا لما اخاف و مالا اخاف…»

حارث گفت: همانطور که حضرت دستور فرمود، خاک را برداشتم وچنانکه امام راهنمایى کرد، دعاى مخصوص را خواندم. بدین ترتیب،بیمارى از پیکرم برون رفت; دیگر از چیزى نهراسیدم و با وجوداین خاک هرگز دچار گرفتارى و مشکل نشدم.

  • اصول برادرى

از حارث بن مغیره روایت‏شده است که گفت: امام جعفرصادق(ع) فرمود: مسلمان برادر مسلمان است. او چشم وآینه و راهنماى برادر خود است، به برادرش خیانت نمى‏کند وفریبش نمى‏دهد، به او ستم روا نمى‏دارد، به وى دروغ نمى‏گوید واز غیبت او مى‏پرهیزد.

  •  آنچه در مؤمن نیست

حارث بن مغیره مى‏گوید: حضرت صادق(ع) فرمود: شش چیز در مومن‏نیست: حسرت و افسوس خوردن، سخت‏گیرى و کم خیربودن، لجاجت،دروغ‏گویى، حسد ورزى، ستم و خیانت.

  •  شوق درونى به محل دفن

حارث بن مغیره مى‏گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که مى‏فرمود:آنگاه که نطفه آدمى در رحم قرار گیرد، خداوند فرشته‏‌اى را برمى‏ انگیزد تا از محلى که شخص در آن دفن خواهد شد، مقدارى خاک‏بردارد و با نطفه در آمیزد. بدین سبب، قلب شخص پیوسته دراشتیاق آن محل است تا زمانى که در آنجا دفن شود.

  •  اهمیت آگاهى دادن به دیگران

«امر به معروف و نهى از منکر» حارث بن مغیره مى‏گوید: امام‏صادق(ع) را در راه مدینه دیدم. از من پرسید: کیستى، آیاحارثى؟ پاسخ دادم: آرى.فرمود: «آگاه باش که گناه بى‏خردان و نادانان شما بر دوش‏دانایان خواهد بود. » آنگاه از من دور شد. (پس از مدتى) پیش‏حضرت رفته، عرض کردم: شما در راه مدینه به من فرموید: «گناه‏‌نادانان شما بردوش دانایان است.» من از این گفتار سخت درشگفتم! حضرت فرمود: آرى، چه شده است‏شما را که وقتى شخصى سخنى‏مى‏گوید، یا کارى مى‏کند که مایه ناخشنودى و آزار ماست، سراغش‏نمى‏روید، ملامتش نمى‏کنید، باگفتارى رسا با او سخن نمى‏گویید وآگاهش نمى‏سازید؟! عرض کردم: جانم فدایت‏باد، سخن ما رانمى‏پذیرند.

حضرت فرمود: آنها را از خود دور سازید و از همنشینى با آنهااجتناب کنید.

نگاه علما

شرح حال چهره پرفروغ حارث بن مغیره در میان بسیارى از کتابهاى‏شخصیت‏ شناسى و رجال قدیم و جدید، به چشم مى‏خورد و همگى از اوبه نیکى نام یاد کرده‏اند. مرحوم کشى با نقل روایاتى در مدح‏او، به توصیف و تایید شخصیت‏حارث پرداخته است. نجاشى نیز باجمله «ثقه ثقه‏»، به ستایش وى مى‏پردازد. ابن حجر عسقلانى، ازدانشمندان اهل سنت، در کتاب «لسان المیزان‏» خود از حارث بن‏مغیره نام مى‏برد و چنین مى‏نویسد: «وقال على‏بن حکم: کان من اورع الناس…» على بن حکم گفته‏ است: حارث بن مغیره از پرهیزکارترین مردم بود…

سفر به ابدیت

حارث بن مغیره سرانجام پس از سالها نور افشانى و راهنمایى‏رهروان طریق حق، با عبور از منزلگاه فانى دنیا، به دیار ابدیت‏‌گام نهاد و در بهشت جاودانى که امام صادق(ع) بشارت داده بود،جاى گرفت.

از تاریخ در گذشت و محل دفن این راوى و عالم وارسته اطلاعى دردست نیست; اما با توجه به اینکه خود در یکى از روایاتش یادآورى کرده، در سال ۱۷۴هجرى که سال موت نام داشت، در شهر مکه‏بر امام موسى‏‌کاظم(ع) وارد شد. احتمال آنکه تاریخ وفاتش اواخرقرن دوم هجرى باشد، قوت مى‏یابد.

حارث در حالى به دیدار معبود شتافت که عمرى را در خدمت‏به‏خاندان رسالت و امامت و پاسدارى از آن حریم گذراند.

روانش شاد و یادش گرامى باد.

 شهید زنده‏ یاد، آیه الله مفتح
فرید خدائی فر
vakil@vakil.net
بدون دیدگاه

ارسال دیدگاه