اهل ذمّه

اهل ذمّه

یکی از مهمترین مسائل در حقوق بین الملل خصوصی،کیفیت و چگونگی برخورد دولتها با گروهها و اقلیتهای موجود در جوامع می باشد.

جامعه اسلامی و نظام حقوقی اسلام ـ چه در متن قانون و چه در مقام عمل ـ به این موضوع اهمّیت خاصی داده است. برای روشن شدن هر چه بهتر امتیازات روش اسلام بر دیگر روشهای موجود در نظامهای حقوقی،ابتدا طریق مطرح شدن مسئل اقلیتها در گذشته و حال و علّت تحوّل آن و نقش اسلام در این تحوّل مورد بحث قرار گرفت. آنگاه به بررسی حقوق اقلیتّها در نظامهای حقوقی روم و یونان و در جوامع مذهبی زردشت و یهود پرداختیم.

در این قسمت به دنبال بررسی حقوق اقلیتها در جوامع مذهبی ،حقوق اقلیتها در نزد مسیحیان و سپس حقوق اقلیتها در اسلام مورد کنکاش قرار خواهند گرفت.

اقلّیت ها در نزد مسیحیان

رفتار مسیحیان با اقلیتها

پیروان آیین مسیحیت هر چند توقّع می رفت که به تأسّی از پیامبر بزرگ خدا حضرت مسیح(علیه السلام) و الهام از دستورات او،روی سلم و سازش را پیشه ساخته و مزاحمتی برای پیروان دیگر مکاتب و بخصوص ادیان الهی،فراهم نکنند ولی متأسفانه از همان آغاز یعنی اوّلین زمانی که این آیین در دربار روم نفوذ یافت و قیصر روم (کنستانتین) بدان گروید این آیین تحت تأثیر اوضاع سیاسی قرار گرفت و محدودیتهای

زیادی برای پیروان دیگر مذاهب و بخصوص یهودیان فراهم آورد،چه اینکه اعتقاد اینان براین بود که یهودیان در اعدام عیسی(علیه السلام) نقش عمده را داشته اند و همچنین بخاطر اینکه مسیحیان از همان آغاز پیدایش این مکتب مورد بی مهری یهودیان واقع شده و یهود با آنان به عنوان افرادی منحرف و مرتد از دین می نگریستند و در هر فرصت درصدد سرکوبی آنان بودند و همانگونه که قبلاً اشاره شد گروههایی از مسیحیان بوسیل یهودیان در آتش سوخته شدند،هنگامی که قدرت در اختیار مسیحیان قرار گرفت آنان نیز همین روش را برای خود برگزیدند و برای اقلیتهای قوم یهود،حقّ حیات نیز قائل نشدند و عجیبتر اینکه اینان نیز کافران را مستحقّ آتش دانسته و بسیاری از افراد یهودی و غیر یهودی را در دوران قدرت کلیسا(ده قرن ) در آتش سوزاندند. جنگهای صلیبی(و نهضت انگیزیسیون) نمونه ای از این درگیریهای مذهبی پیروان مسیح با پیروان دیگر ادیان الهی است،در جنگهای صلیبی تنها مسلمانان مورد تجاوز سربازان پاپ واقع نشدند بلکه در این جنگها یهودیان نیز قتل عام گردیدند.

در تاریخ یهود چنین می خوانیم:

«با به قدرت رسیدن اوّلین امپراطوری مسیحی(کنستانتین) فشار بر یهودیان شروع شد،یهود که هنوز از مخاطرات و مظالم بت پرستان بابل و …نفس راحتی نکشیده بود بار دیگر دچار همان بت پرستان که به لباس جدیدی درآمده بودند،شد،آری مذهب آنان عوض شده بود ولی معتقدات ملّی و رسومات اجدادی آنها که یهودیان را به چشم برده و اسیر و مغلوب می نگریست،باقی مانده بود و بدین طریق قدرت جدید در مسیحیت کوشش نمود که آثار باقی ماند فرهنگ یهود در «یهودیه» را نابود سازد».

و در کتاب پناهندگی سیاسی آمده:

«پس از تشکیل امپراطوری شارلمانی و بالا رفتن قدرت مسیحیت،روابط اروپائیان با خود و بیگانه بگونه ای دیگر درآمد و طبعاً برای بیگان غیر مسیحی که حاظر به قبول مذهب آنان نبود در جامع مسیحیان حق و حقوقی منظور نمی شد و در ازمن بعد،حقّ داشتن مسکن و توقع برخورداری از امنیت و حقوق نیز به کلّی سلب شد،این اقلیتها بخصوص یهودیان بودند که سرزمین مستقل و حکومتی نداشتند،در سال۱۰۸۰میلادی پاپ گرگوار هفتم،نامه ای به سلاطین مسیحی نوشت که آن را در واقع باید فتوای انهدام یهودیان دانست،یک جمل آن این است:

«نباید بگذارید یک فرد یهودی بر مسیحیان برتری داشته باشد»

در اواسط جنگهای صلیبی یکی از روحانیون مسیحی به لوئی هفتم نوشت:

«چه حاجت است که ما برای سرکوبی دشمنان مسیحیت به ممالک دور برویم در حالی که یهودیان در میان ما راحتند و به عقاید مقدّس ما می خندند» .

در سال ۱۴۵۱پاپ نیکولای پنجم فرمان داد که هر شخص مظنون به انجام آداب مذهبی یهود به محاکم انگیزیسیون جلب شود و بدین ترتیب ۳۰۰،۰۰۰ یهودی قتل عام و بقیه به ایتالیا گریختند و از آنجا نیز مجبور به مهاجرت به ممالک دولت عثمانی شدند» .

این روش در تمام دوران قدرت پاپ ادامه داشت و تنها از زمان پیدایش پروتستان و خروج قدرت از دست کاتولیک ها و به رسمیت شناخته شدن پروتستان ها،فشار بر اقلیت ها کم شد و مقدمات شکل گرفتن حقوق بشر و اقدام به حقوق اقلیتها فراهم گردید و همانگونه که قبلاً اشاره نمودیم رهبران حرکت پروتستان و بسیاری از دانشمندان اروپا که در انقلاب نقش مؤثری داشتند مانند لوتر و ولتر و روسو و …در این گرایش قبل از همه چیز متأثّر از مکتب اسلام بوده اند.

دکتر مهدی کی نیا می نویسد:

«اندیش آن دسته از علمای مذهبی و حکمای اسلامی که حکایت از وجود حقوق طبیعی می کند مشروط بر اینکه مغایر احکام الهی نباشد،به اروپا راه یافت و مورد قبول بسیاری از علماء مذهب مسیح قرار گرفت از جمل آنان سن توماس داکن می باشد)».

نهضت انگیزیسیون

با به شکست نهایی کشیده شدن جنگهای صلیبی و متأثر شدن سپاهیان صلیبی از نوعی فکر تصوف شرقی و انتقال فکر مانوی و مزدکی از راه آسیای صغیر به اروپا و نیز تأثّر آنان از آیین اسلام که پرستش تصاویر و تندیس ها را جایز نمی دانست و …مجموع این عوامل موجب گردید که عقاید مسیحیان نسبت به ملکوتی بودن کلیسا و حمایت خداوند از این دین متزلزل گردیده و شک و تردید به دلها راه یابد. پاپ سوم(انیوسان) فرمان جدیدی تحت عنوان جنگ صلیبی برضد «آلبی ژواها» صادر کرد و اموال آنان را مباح نمود و به سربازان وعده داد مانند شرکت کنندگان در جنگ های صلیبی برای تصرّف قدس،مورد آمرزش قرار خواهند گرفت و بالنّتیجه با کشتن بیست هزار تن مرد و زن و کودک شهر «بزبه» که حاضر به تسلیم بدعت گذاران نشده بودند،آلبی ها را سرکوب نمودند و در.

خلال این درگیریها دادگاه تفتیش عقاید یا انگیزیسیون برای تعقیب و سیاست بدعت گذاران و مرتدّین مسیحیت تشکیل شد.

پاپ مدّعی بود که بر اساس کتاب تورات که می گوید: «هر گاه شخصی خدایان دیگری را پرستش کند و سه نفر گواه،موضوع را تأیید کنند،مجازات آن شخص سنگسار شدن و مردن است» و همچنین در انجیل آمده است که عیسی(علیه السلام) گفت: «اگر کسی در مذهب من نماند،مانندشاخه ای بریده می خشکد و سرانجام در آتش سوخته می گردد» و نیز به حکم قوانین یونان باستان،حکم چنین افرادی مرگ می باشد چنانکه قوانین روم نیز چنین اقتضاء داشته است.

بر این اساس پاپ(انیوسان) اعلام داشت با توجه به اینکه قانون مدنی با ضبط اموال و قتل جنایتکاران،آنان را به کیفر اعمالشان می رساند پس ما می توانیم کسانی را که نسبت به آیین مسیح خیانت می ورزند،تکفیر و اموالشان را ضبط کنیم و «فردریک دوم» پادشاه آلمان مقرّر داشت: هر کس به گناه بدعت از جانب کلیسا محکوم شود باید او را به حکومت تحویل دهند تا در آتش سوخته شود و بدین ترتیب اموال او نیز به تصرف دولت درمی آمد و فامیل او گذشته از اینکه از ارث محروم بودند از تصدّی مشاغل دولتی نیز محروم می شدند. در این دادگاهها در آغاز بر اساس شهادت دو تن از افراد،حکم صادر می شد و از زمان پاپ انیوسان چهارم،اعمال شکنجه برای گرفتن اعتراف مجاز شد و شکنجه عبارت بود از شلاّق زدن و سوزاندن دست و پای متّهم و کشیدن دست و پای او به طناب و چرخ و یا زندان انفرادی در سیاه چال.

ویلدورانت می نویسد:

«بر خلاف آنچه مورّخان می پندارند دلخراش ترین فجایع انگیزیسیون در سیاه چالها صورت گرفته است نه برروی تلهای آتش» .

محکم تفتیش عقاید مدت زیادی در جنوب فرانسه و ایتالیا دوام داشت،ولی در آلمان هر چند یکبار تشکیل می شد،عده ای از روحانیون مسیحی با تفتیش عقائد سخت مخالف بودند و مخصوصاً اعضاء فرق «سن فرانسوا» چنانکه یکی از آنها نوشته است:

«اگر پطروس و پولس(مقدس) نیز به این دیوان احضار می شدند تبرئه نمی شدند» .

پاپ کلمان پنجم هیئتی برای رسیدگی به کار دادگاه تفتیش عقائد تشکیل داد و اینها ستمگری های این دیوان را آشکار نمودند و فی المثل افرادی را پیدا کردند که شصت .

سال در زندان بلا تکلیف مانده بودند و …ولی محکم تفتیش عقائد بقدری قدرت یافته بود که پاپ نتوانست قدمی در راه اصلاح بردارد و بیگناهان را از شکنجه و عذاب برهاند.

اقلیتها در اسلام

آنچه گفته شد نمونه ای بود از برخورد ملل مختلف با بیگانگان که متأسفانه در رأس آنان برخی از مدّعیان پیروی از ادیان الهی قرار داشتند.

و اما شریعت مقدس اسلام از همان آغاز در متن قرآن کریم طی یک اعلام عمومی یادآور شد که هم پیروان ادیان آسمانی آزاد بوده و می توانند زندگی آرام همراه با هم حقوق انسانی را در سای اسلام داشته باشند.

قرآن کریم در سور آل عمران آیه ۶۴ می فرماید:

قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواءٍ بیننا و بینکم الاّ نعبد الاّ الله و لا نشرک به شیئاً و لا یتّخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله فان تولّوا فقولوا اشهد و ابانّا مسلمون.

(ای پیامبر) بگو ای اهل کتاب بیایید از آن کلمه ای که پذیرفت ما و شماست پیروی کنیم،آنکه جز خدا را نپرستیم و هیچ چیز را شریک او نسازیم و بعضی از ما بعضی دیگر را سوای خدا به پرستش نگیرد،اگر آنان روی گردان شدند بگو شاهد باشید که ما مسلمان هستیم.

در این زمینه به آیات دیگری از قرآن کریم نیز می توان تمسّک کرد که به پاره ای از آنها در مقال قبلی اشاره شد مانند آیه ۷ از سور ممتحنه و …که از تکرار آن در اینجا صرف نظر نموده و به بررسی روایان نبوی و سیر پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) و دیگر حاکمان مسلمین می پردازیم.

سیر عملی پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) و خلفاء در رابطه با اقلیت ها

پیامبر گرامی اسلام نه تنها در مقام گفتار همیشه جانب اقلّیت ها را داشته و به مسلمین توصیه های فراوانی نسبت به آنان عموماً و دربار عالمان دینی آنان خصوصاً داشته است،همواره در مقام عمل نیز به آنچه فرموده عمل کرده است.

از آنجا که روشن شدن سیر عملی پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) و خلفاء با نتیجه گیری های فقهی و حقوقی ما در این زمینه رابطه مستقیم دارد ما ترجیح می دهیم با حوصل بیشتری این بحث را تعقیب نماییم.

دوران رسول الله(صلی الله علیه و آله و السلم)

این دوران که دوران تشریع و قانونگذاری نظام اسلامی است و همانگونه که قرآن کریم بیان می دارد،قوانین و احکام اسلام در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) کامل شد و با وفات آن حضرت دوران تشریع سپری گردیده و از آن پس مسلمین موظّف به پیروی از قوانین و احکام نازل شده بر حضرتش بوده و برای هیچ فردی حقّ هیچگونه دخل و تصرّفی در احکام الهی وجود ندارد و خوشبختانه درخشان ترین روابط خارجی مسلمین با دیگر ملل،برخوردهای صحیح با اقلّیتهای مذهبی را تشکیل می دهد.

قرآن کریم ضمن آیات متعددی بیانگر آن است که شریعت مقدس اسلام،متضاد با دیگر شرایع الهی نبوده و بلکه تصدیق کنند هم آنها و در هدف عالی ادیان الهی که همانا عبادت حقّ متعال و نفی شرک و مبارزه با ظلم و ستمگری و ستم کشی است،با آنها مشترک است،از این نظر برای هدایت و ارشاد پیروان مکاتب الهی،هیچ گونه جنگ و درگیری را ضروری ندانسته و به صورت جدّی امیدوار بوده و می باشد که با برخوردهای صحیح و فروکش نمودن تعصّبات غلط که احیاناً در بسیاری از پیروان ادیان وجود داشته و روشن شدن حقیقت اسلام،اهل کتاب،خوذد به خود به اسلام روی خواهند آورد. از این نظر از همان آغاز،رفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) با پیروان ادیان الهی خوب بوده و کمترین عملی که خشم و نارضایتی آنان را فراهم آورد از آن حضرت در تاریخ ثبت نشده است گو اینکه از طرف آنها کار شکنی ها و خیانت های زیادی در تاریخ نقل گردیده است.

قرآن کریم می فرماید:

و انزلنا الیک الکتاب بالحقّ مصدقاً لما بین یدیه من الکتاب و مهیمناً علیه فاحکم بینهم بما انزل الله و لا تتّبع اهوائهم عمّا جاءک من الحقّ لکلّ جعلنا منکم شرعه و منها جاً و لوشاء الله لجعلکم اُمّهً واحدهً و لکن لیبلوکم فیما آتیکم فاستبقو.ا الخیرات الی الله مرجعکم جمیعاً فینبّئکم بما کنتم تختلفون.

این کتاب را به راستی بر تو نازل کردیم در حالی که تصدیق کنند کتب پیش از خود بوده و حاکم بر کتب گذشته می باشد،بنابراین در بین اهل کتاب بر اساس قرآن حکم کن و دنباله رو امیال نفسانی آنان نباش تا موجب شود آنچه را که از حق بر تو نازل شده است واگذاری،برای هر یک از شما راه و روشی قرار دادیم و اگر خداوند می خواست شما را امّت و گروه واحدی قرار می داد و لکن او خواست در آنچه به شما امر و تکلیف فرموده شما را بیازماید،بنابراین در کارهای خیر از یکدیگر پیشی گیرید و بدانید که بازگشت همگی شما به خداوند است و آنگاه شما را از نتیج آنچه اختلاف

می کردید مطلع خواهد ساخت.

پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) در مکه

هر چند آغاز برخورد اجتماعی پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) با اقلیت ها از زمان هجرت شروع می شود چه اینکه در مکّه مسیحیان و یهودیان زیادی نبودند و بالطبع زمینه ای برای درگیری و نزاع مذهبی وجود نداشته است. ولی در عین حال در دوران قبل از هجرت نیز حوادثی رخ داد که می تواند زمینه ساز برخوردهای بعد از هجرت و نحو معامل رسول الله(صلی الله علیه و اله و السلم) با اهل کتاب بوده باشد. لذا ما به صورت اجمالی دور نمایی از دوران قبل از هجرت را می آوریم:

پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) مدت۵۳ سال از عمر شریف خودشان را در مکّه گذرانیدند و در این دوران از زندگی خویش چه قبل از بعثت و چه بعد از آن،ملاقاتهایی با بعضی از اهل کتاب و بخصوص علماء آنان داشته است که خاطرات خوش دوران قبل از هجرت را تشکیل می دهد چه اینکه در این ملاقات ها نه تنها برخوردها دوستانه بوده و مصاحبت نیکوی حضرت باعث آن شد که آنها مزاحمتی برای ایشان فراهم نیاورند،بلکه احیاناً مؤید آن حضرت بوده و بشارت به بعثت آن بزرگوار داده و او را موعود تورات و انجیل از نسل اسماعیل معرفی کرده اند و چه بسا افرادی از آنان رسماً مسلمان شده و از پیروان آن بزرگوار به حساب آمده اند.

از جمل این ملاقاتهای سازنده،ملاقات آن حضرت در سن ۱۳ سالگی با بُحیرای راهب بوده که از کشیشان و صومعه نشینان بزرگ مسیحیت بشمار می رفت و هنگامی که آن حضرت را در سفر شام ملاقات کرد او را شناخته و سفارش او را به عمویش ابو طالب(علیه السلام) نمود.

همچنین پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) با مسیحیان مکه که از جمله آنان خانواده همسر گرامی رسول خدا(خدیجه علیها السلام) بوده اند،روابط دوستانه ای داشته و وَرَقَه بن نوفِل پسر عموی خدیجه که خود از علماء مسیحی بود از کسانی است که پیامبری آن حضرت را تصدیق نموده و هم او از مشوّقین خدیجه(علیه السلام) در ایمان به پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) بوده است.

این روابط دوستانه و محبت آمیز پس از بعثت نیز تا زمانی که آن حضرت در مکّه بودند بین آن حضرت و اهل کتاب و بخصوص مسیحیان وجود داشته است و شاید همین پایان ص ۱۶۰.

حسن روابط به دور از هرگونه تعصّب مذهبی موجب گردیده است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) هنگامی که ملاحظه کردند مسلمانان در مکه در شکنجه و آزار قرار دارند آنان را به کشور حبشه که ملت آن دارای آیین مسیحیت بودند روانه نماید.

جالب اینکه در این مسافرت گذشته ار اینکه مسلمانان توانستند در پناه نجاشی (پادشاه با ایمان حبشه) امنیت کاملی را بدست آوردند بلکه در همان برخوردهای اوّلیه توانستند نجاشی و ملت حبشه را شیفت آیین حیات بخش اسلام نمایند و با در جریان قرار گرفتن نجاشی از احکام و ارزشهای الهی این آیین و بخصوص اظهارات قرآن دربار مریم و عیسی(علیهما السلام) حقّانیت این آیین را درک نمود و در ردیف مؤمنین و مسلمانان اولیه قرار گرفت.

حسن استقبال نجاشی از اسلام نه تنها موجب گردید که دانشمندان مسیحی از حبشه برای تحقیق دربار پیامبر جدید به مکّه روانه شوند و با روشن شدن حقیقت اسلام احیاناً آیین جدید را اختیار نمایند،بلکه مشرکین مکّه را نیز وادار ساخت که برای خنثی نمودن تأثیر این حسن استقبال در افکار عمومی دست به دامان یهودیان مدینه زده و از آنان برای تضعیف موج گرایش مردم به آیین جدید کمک بگیرند. بسیاری از مفسّرین،نزول سور کهف را به مناسبت پاسخ به سؤالات مشرکین ـ که از یهدویان مدینه یاد گرفته بودند ـ ذکر کرده اند.

ابن هشام در سیره می نویسد((گروهی از علماء مسیحی از اهالی حبشه به مکّه وارد شدند و با پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) در مسجد الحرام به گفتگو نشستند و هنگامی که حقیقت آیین جدید برایشان روشن شد و آن را مطابق با بشارات تورات و انجیل یافتند به آن ایمان آوردند و این برخورد،ابوجهل و دیگران را سخت به اضطراب واداشت و به همین جهت زبان به اعتراض گشوده و گفتند شما برای تحقیق از طرف قوم خودتان آمدید و اکنون می بینیم قبل از اینکه خبری به آنان برسانید و از آنها اجازه بگیرد به محمّد(صلی الله علیه و آله و السلم) ایمان آوردید،چه نادان مردمی هستید و آنان در پاسخ گفتند اعمال ما برای ما و اعمال شما متعلّق به خودتان است،هنگامی که حق برایمان روشن شد در پذیرش آن تأمّلی نداریم.

ابن هشام می افزاید: منقول است که آیات زیر در این زمینه نازل شده است:

الّذین آتینا هم الکتاب من قبله هم به یؤمنون * اذا یتلی علیهم قالوا آمنّا به انّه الحقّ من ربّنا انّا کنّا من قبله مسلمین * اولئک یؤتون اجرهم مرّتین بما صبروا و یدرؤن بالحسنه.

السّیئه و ممّا رزقنا هم ینفقون * و اذا سمعوا اللّغو اعرضوا عنه و قالو لنا اعمالنا و لکم اعمالکم سلامٌ علیکم لا نبتغی الجاهلینم)) کسانی که پیش از نزول قرآن ،کتابشان داده بودیم به قرآن ایمان می آورند و چون قرآن بر آنان تلاوت شد گفتند: به آن ایمان آوردیم،حقّی است از جانب پروردگارمان و ما پیش از آن تسلیم بوده ایم اینان را به خاطر صبری که کرده اند دوبار پاداش می دهیم،اینان بدی را به نیکی می زدایند و از آنچه روزیشان دادیم انفاق می کنند و چون سخن لغوی بشنوند از آن اعراض کنند و گویند: عملهای ما از آن ما و عملهای شما از آن شما،به سلامت بمانید،ما دنباله رو جاهلان نیستیم.

پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) در مدینه

پیامبر اکرم پس از مهاجرت از مکّه و تشکیل حکومت اسلامی در مدینه نیز،کمال حسن همجواری و روابط انسانی و معنوی را با یهودیان مدینه مراعات نمودند و از همان آغاز با امضاء پیمان نامه ای نه تنها به یهودیان وعد هرگونه همکاری و مساعدت دادند بلکه اصولاً آنان را با مسلمانان به عنوان امّت واحد معرفی کردند.

پیمان نام رسول الله با یهودیان مدینه،اولین منشور زندگی مسالمت آمیز پیروان ادیان الهی در کنار یکدیگر بشمار می آید.

اولین ماد این پیمان چنین است:

«امضاء کنندگان این پیمان امّت واحدی را تشکیل می دهند».

در بند هشتم آمده است:

«یهودیان در دین خود آزادند چنانکه مسلمانان در دین خود آزادند و بردگان طرفین عهد نامه نیز(اعم از مشرک و غیر مشرک) مانند خودشان از آزادی کامل برخوردار خواهند بود…».

در ادام کار نیز هر چند این پیمان نامه مکرّراً به وسیله یهودیان نقض شد و متأسّفانه مدّعیان پیروی از موسی(علیه السلام) اثبات کردند که تحمّل شریعت جدید را نداشته و موقعیت مالی و اجتماعی را در مدینه که به خطر افتاده بود بر هر چیز دیگری ترجیح می دهند و به تعبیر قرآن آنچنان در دشمنی و عداوت با پیامبری که طرف پیمان آنان بود،افراط نمودند که از مشرکان مکّه نیز گوی سبقت را ربودند.

ولی در عین حال پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) هیچگاه آیین یهود را از رسمیت نینداخت و هر چند که به خاطر حفظ اسلام مسلمین خود را مجبور می دید که احیاناً مقابله به مثل نموده و

شدّت عملهایی نیز در برابر یهودیان داشته باشد،ولی محدود این شدت عمل از یهودیان مدینه و خیبر که طرف جنگ مستقیم با پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) واقع شده بودند به جاهای دیگر سرایت نکرد و تا آخرین لحظ حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) یهودیان دیگر مناطق جزیره العرب مانند یهودیان یمن و … در آزادی کامل به سر می بردند و مورد حمایت مستقیم پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) بوده اند و در مورد کسانی که طرف جنگ با پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) بودند نیز مانند یک گروه غالب،عمل نمی کرد بلکه تنها در حدّ ضرورت با آنان مقابله می فرمود: به عنوان نمونه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و السلم) به فرمانده ارتش خود در یمن چنین توصیه می نماید:

«از هیچ فردی از مردم یمن بیش از یک دینار جزیه مطالبه نکن و بخصوص موجب آزار هیچ زن و یا مرد یهودی را فراهم نیاور».

روشن است که روش پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) در عدم تسری شدّت عمل از قومی به افراد دیگر که دارای همان ایدئو لوژی و منطق بوده اند،اختصاص به یهودیان نداشته است،بلکه منطق قرآن در مورد همه انسانها چنین است و لذا می فرماید:

و لا یجر منّکم شنئان قومٍ ان صدّوکم عن المسجد الحرام ان تعتدوا و تعاونوا علی البرّ ولاتّقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان… .

دشمنی با قومی که می خواهند شما را از مسجد الحرام باز دارند،وادارتان نسازد که از حدّ خویش تجاوز کنید و در نیکوکاری و ترس از خدا همکاری کنید نه در گناه و تجاوز و … .

و دربار اختلاف روحیه‌ای این که بین فردی با فرد دیگر از اهل کتاب وجود دارد می فرماید:

و من اهل الکتاب من ان تأمنه بقنطارٍ یؤدّه الیک و منهم من ان تأمنه بدینارٍ لا یؤدّه الیک الّا مادمت علیه قائماً… .

و از اهل کتاب کسانی هستند که اگر آنان را امین بشماری و مال بسیاری ره ایشان بدهی آن را به تو باز می گردانند و از ایشان هم افرادی هستند که اگر امینشان بدانی و دیناری به آنان بسپاری جز به تقاضا و مطالبت آن را باز نگردانند … .

پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) و مسیحیان

بر خلاف یهودیان،خوشبختانه مسیحیان تا حدودی بی طرفی خود را حفظ کرده و از مشرکین مکّه طرفداری ننمودند. و از این نظر تقریباً تا هنگامی که اسلام بر سراسر.

جزیره العرب مسلّط شد،حسن روابط بین مسلمانان و مسیحیان حفظ شده بود. تا اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) به حکم ضرورت حکومتی،از مسیحیان خواست که موضع خودشان را در برابر حکومت اسلامی مشخّص نمایند. بدین جهت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و السلم) طی نام محترمانه ای به بزرگان مسیحیان نوشت که یا بایستی با ایمان به خدا و قرآن مانند یک فرد مسلمان در جامع اسلامی زندگی نمایند و یا با امضاء قرارداد و پرداخت مالیات مختصری،فارغ البال از مزایای حکومت اسلامی بهره مند و از آزادی مذهبی کامل برخوردار گردند.

این پیمان در نهمین سال هجرت و یا آغاز سال دهم منعقد گردید و بهترین متنی است که می تواند ما را در جریان تسامح و گذشت و اعطاء همه نوع حقوق انسانی اسلام به اقلّیتهای مذهبی قرار دهد چه اینکه این پیمان به عکس پیمانی که با یهودیان منعقد گردید در دوران قدرت اسلام تدوین شده و در این موقعیت هیچ گونه ملاحظات سیاسی مطرح نبوده است،بلکه به مقتضای در گیریهای مسلمانان در شمال جزیرهالعرب با رومیان،زمینه برای هر نوع سخت گیری و محکم کاری وجود داشته است،ولی در عین حال ملاحظه می کنیم که در این پیمان و همچنین پیمانهای مشابه دیگری که با مسیحیان ساکن شمال جزیره العرب که مورد حمایت مستقیم امپراطوری روم بوده اند،بسته شده،کمترین جمله ای که حاکی از سلب آزادی و یا حقوق اقلیتها باشد به چشم نمی خورد و جالب اینکه به نصارای نجران نیز همان امتیازاتی داده شده است که به مسیحیان شمال جزیرهالعرب داده شد.

کاملترین و قدیمی ترین متن و شاید معتبرترین منبع این پیمان،کتاب خراج قاضی ابویوسف است که از شاگردان ابو حنیفه بوده و خود سمت قاضی القضاه در حکومت هارون خلیف عباسی را به عهده داشته است و بر اساس همین مدرک،وظیف حکومتی هارون را مشخص می نمود.

اینک ترجم متن پیمان:

این نامه ای است از محمد رسول خدا برای مردم نجران،حکم و داوری محمد(صلی الله علیه و آله و السلم) دربار تمام املاک و اموال از میوه جات و طلا و نقره و بردگان به این است که هم آنها را به خودشان بخشید و در اختیار آنان باقی گذاشت بجز دو هزار حلّه از حلّه های اواقی که هزار حلّه را در رجب و هزار حلّه را در ماه صفر هر سال باید بپردازند و با هر حلّه یک«وقیه» نقره نیز بپردازند زیاده و کمتر از این به هنگام حساب محاسبه خواهد شد و آنچه را که به صورت زره و یا اسب متاع دیگر پرداختند نیز قبول است و محاسبه خواهد شد.

همچنین مردم نجران باید فرستادگان ما را یاری دهند و مخارج آنان را تا مدّت بیست روز و کمتر از آن بپردازند،مردم نجران نباید مأمورین ما را بیشتر از یک ماه برای مؤونه منتظر بگذارند و نیز به عهد آنان است که اگر جنگی در یمن یا معره پیش آمد،مقدار ۳۰ زره و ۳۰ اسب و ۳۰ شتر(در اختیار ارتش اسلام)قرار دهند و آنچه را که از این اموال در حین جنگ تلف شود غرامت مأمورین ما خواهد بود که بایستی به آنها

بپردازند .

مردم نجران و حوم آن نسبت به مال و جان و اراضی و مردم از حاضر و غائب و فامیلهایشان و مراکز عبادتشان چه زیاد یا کم آن در پناه خدا و رسول او محمد(صلی الله علیه و آله و السلم) خواهند بود.

هیچ اسقفی یا رهبانی یا کاهنی از آنان از آنچه هست مجبور به عوض شدن نمی شود،به آنان اهانتی نمی شود و در برابر خونهایی که در جاهلیت ریخته شده است مجازات نخواهند شد.

هیچ گونه وجهی به عنوان خسارت از آنان باز خواست نشده و لشگری سرزمین آنها را اشغال نخواهد کرد و هیچ گونه سختگیری دربار آنان روا داشته نمی شود،هر کس از آنان در موردی ادّعای حقّی داشته باشد براساس عدل و انصاف دربار آنان حکم خواهد شد،بگونه ای که نه مظلوم واقع گردند و نه ظلم کرده باشند. هر کس از آنان بعد از این ربا بگیرد عقد ذمّه دربار او باطل است. هیچ فردی به گناه دیگری تعقیب نمی شود و کلّی موادّ این پیمان تا روز قیامت به قوّت خود باقی است در صورتی که مصلح باشند و خیر خواه مسلمین و مرتکب ظلم خیانتی نگردند.

آنچه ذکر گردید نمونه ای از پیمانهای متعددی است که در در دوران زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) بین آن حضرت و اقلیتهای مذهبی منعقد گردیده است که از جمل این پیمانها، پیمان آن حضرت با مسیحیان سرزمین سینا و نیز پیمان نامه آن حضرت با((یو حنّا بن رعیه)) رئیس مسیحیان ایلا(عقبه) می باشد که بعضی از آن در بخش تاریخچ حقوق بین الملل ذکر گردیده و این پیمان‌نامه ها در زمان پیامبر(صل‌الله‌علیه‌و‌آله ) و خلفاء آن حضرت مرجع قانونی و حقوقی طرف پیمان بوده است جز اینکه خلیف دوم،مسیحیان را به عللی که خواهد‌ آمد از نجران یمن به نجران عراق هجرت داد.

اجمالاً این پیمان نامه ها یکی از ادلّه ای است که به وضوح موضع اسلام در رابطه با اقلّیتهای مذهبی را روشن می سازد و دیگر مدرک ما در این زمینه سیر عملی آن حضرت و نیز روش جامع اسلامی در طول تاریخ با اقلیتهاست و سوّمین و شاید معتبرترین مدرک در این زمینه روایات بسیاری است که به وسیل شیعه و اهل سنت از پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) و دیگر معصومین(علیه السلام) نقل گردیده است که ما برای تکمیل به پاره ای از این گونه روایات اشاره می نماییم:

اقلیتهای مذهبی در روایات اسلامی

۱ـ قال(صلی الله علیه و آله و السلم) : من ظلم معاهداً او کلّفه فوق طاقته فانا حجیجه.

پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) فرمود هر کس هم پیمانی را مورد ستم قرار دهد من در پیشگاه خدا دشمن او خواهم بود. .

۲ـ انّه صلّی الله علیه و آله عبد الله بن ارقٍم علی جزیه اهل الذّمّه فلمّا ولّی من عنده ناداه فقال(صلی الله علیه و آله و السلم) الا من ظلم معاهداً او کلّفه فوق طاقته او انتقصه اواخذ شیئاً بغیر طیب نفسه فانا حجیجه یوم القیمه.

پیامبر(صلی الله علیه و آله و السلم) هنگامی که عبد الله بن ارقم را براین وصول مالیات اهل کتاب فرستاده به او چنین فرمود: آگاه باشید که هر کس بر هم پیمان مسلمین ستم نماید و یا بیشتر از قدرتش بر او تکلّف کند و یا او را ناقص العضو نماید و یا اینکه به اکراه چیزی را از او مطالبه کند،من در روز قیامت خصم او خواهم بود.

۳ـ حدّثنا ورقاء السدی عن ابی ظبیان قال: کنّان مع سلمان الفارسی فی غزاه فمرّ رجل وقد جنی فاکههً فجعل یقسّمها بین اصحابه فمرّ بسلمان فسبّه فردّ علی سلمان و هولا یعرفه قال فقیل له: هذا سلمان قال فرجع فجعل یعتذر الیه ثمّ قال له الرّجل: ما یحلّ لنا من اهل الذمّه یا ابا عبد الله؟ قال: ثلاتٌ من عماک الی هداک و من فقرک الی غناک و اذا صحبت الصّاحب منهم تأکل من طعامه و یأکل من طعامک و یرکب دابّتک و ترکب دابّته فی ان لا تصرفه عن وجهٍ یریده.

ابی ظبیان گوید: در جنگی با سلمان فارسی همراه بودیم در این حال دیده شد که فردی از بستان اهل ذمّه میوه چیده و در میان یاران خویش تقسیم می کند در این حال با سلمان روبرو شد و سلمان او را شماتت کرد و او نیز در حالی که سلمان را نمی شناخت با الفاظ قبیح به او پاسخ داد،فردی به او گفت که این مرد که به تو اعتراض نمود سلمان فارسی بود آن مرد پشیمان شده و از سلمان عذر خواهی نمود و سپس از او پرسید چه چیز از اهل ذمّه برما حلال است؟

سلمان پاسخ داد: سه چیز،یکی اینکه اگر راه را گم کردی از او میتوانی بپرسی و دیگر اینکه اگر در سفر دچار تنگدستی شدی به مقدار ضرورت می توانی از اموال آنان استفاده نمایی و سوّم اینکه اگر با آنان همسفر شدی از غذای آنان می توانی بخوری و آنان نیز از غذای تو بخورند و تو بر مرکب آنان سوار شده و آنان نیز از مرکب تو استفاده کنند مشروط بر اینکه مزاحم نباشی(هر گاه که خواستند از تو جدا شوند بلامانع باشد) .

۴ـ قال: مرّشیخٌ مکفوفٌ کبیرٌ یسأل فقال امیر المؤمنین ما هذا؟ قالو: یا امیر المؤمنین نصرانی فقال(علیه السلام) استعملتموه حتّی إذا کبر و عجز منعتموه انفقوا علیه من بیت المال.

محمد بن ابی حمزه از علی(علیه السلام) روایت کرده است که به مرد سائلی برخورد که از مسلمانان گدایی می کرد،امام(علیه السلام) پرسید این مرد کیست گفتند: مردی است نصرانی،امام علی(علیه السلام) گفت: تا قدرت.

داشت او را بکار گرفتید و اکنون که عاجز شده و از کار مانده است،او را محروم داشته اید! سپس دستور دادند از بیت المال حقوقی برای او تعیین و در اختیارش گذاشته شود.

۵ ـ یحیی بن آدم در کتاب خراج از علی(علیه السلام) روایت می کند که به فرماندارش چنین فرمود:

لا تضر بنّ سوطاً فی جبایه درهمٍ و لا تبیعنّ لهم رزقاً و لا کسوه شتاءٍ و لا صیف و لا دابهً یعتملون علیها و لا تقیمنّ رجلاً قائماً فی طلب درهمٍ قال: قلت یا امیر المؤمنین اذاً ارجع الیک کما ذهبت من عندک قال:و ان رجعت کما ذهبت ویحک اناّ اُمرنا ان نأخذ منهم العفو یعنی االفضل.

هیچ فردی را به خاطر جزیه کتک نزنید و معاش روزمره و لباس تابستانی و یا زمستانی و مرکبی را که وسیله کار اوست برای وصول جزیه در معرض فروش قرار ندهید و کسی را به خاطر پول،سر پاه نگاه ندارید،نمایند امام عرض کرد بنابراین من دست خالی به سوی شما باز خواهم گشت امام فرمود هر چند دست خالی برگردی به آنچه گفتم عمل کن وای بر تو مگر جز این است که به ما دستور داده شده است که نسبت به آنان با گذشت رفتار کنیم و از مازاد درآمد آنها بگیریم.

۶ ـ و همچنین قاضی ابو یوسف از طاووس یمانی از ابن عباس روایت می کند:

قال(صلی الله علیه و آله و السلم) لیس فی اموال اهل الذمّه الاّ العفو.

در اموال اهل ذمّه چیزی جز گذشت وجود ندارد (تنها آنها موظف به پرداخت جزیه و مالیات سرانه هستند) .

۷ ـ ابو حمز ثمالی از امام صادق(علیه السلام) از پیامبر(صلی الله علیه و آله) روایت می کند که هرگاه آن حضرت تصمیم می گرفت ارتشی به جانبی گسیل دارد به فرماندهانش می فرمود:

سیروا بسم الله و فی سبیل الله و علی ملّه رسول الله لا تغلوا و لا تمثلوا و لا تغدروا و لا تقتلوا شیخاً فانیاً و لا صبیاً و لا امرأهً و لا تقطعوا شجراً الاّ ان تضطرّوا الیها و ایما رجلٍ من ادنی المسلمین او افضلهم نظر الی احدٍ من المشرکین فهوجارٍ حتّی یسمع کلام الله فان تبعکم فاخوکم فی الدّین و ان ابی فابلغوه مأمنه.

به نام خدا و با یاری او در طریق او حرکت کنید و بر آیین پیامبر او استوار باشید،از حد خود تجاوز نکنید و مُثله ننمایید و به فرد یا گروهی خیانت نکنید،پیرمرد ضعیف و کودک و زنی را به قتل نرسانید و هیچ درختی را جز به خاطر ضرورت قطع ننمایید،هر مسلمانی از هر طبقه ای که باشد،اگر به.

الطباطبائی)) و ایشان کتابی هم به نام الطباطبائی و منهجه فی تفسیر القرآن دارد که توسط سازمان تبلیغات اسلامی چاپ شده است.

۱۳ ـ تراجم الرجال از ص ۱۹۳ تا ۱۹۶.

۱۴ ـ رجال قم از مقدّس زاده

۱۵ ـ پیام انقلاب ش ۴۶ آذر ۱۳۶۰ از ص ۸ تا ۱۲ وش آبان ۱۳۶۱ از ص ۱۰ تا ۱۸

۱۶ ـ هزار و یک نکته ج ۲ از استاد حسن زاده آملی و ۵۸۸ و ۶۲۱

۱۷ ـ سیمای فرزانگان از آقای رضا مختاری

۱۸ ـ شرح رساله المشاعر ملاصدرا_مقدمه ص ۵۲ و ۵۳ و ص ۷۹

۱۹ ـ سنن النبی(صلی الله علیه و آله و السلم) مقدمه آقای محمد هادی فقهی

۲۰ ـ سرگذشتهای ویژه از زودگی حضرت امام خمینی ج ۶/۶۵ گفتار آقای علی دوانی

۲۱ ـ مقدمه شیعه در اسلام از سید حسین نصر

۲۲ ـ مقدمه علی و فلسفه الهی ترجمه آقای مهدی پور

۲۳ ـ گنجینه یا کشکول سیاح ج ۲/۷۷

۲۴ ـ تفرّج صنع از دکتر عبد الکریم سروش/۳۲۸.

۲۵ ـ فرهنگ اسلام شناسان خارجی ج ۱/۹۲

۲۶ ـ آشنائی با حوزه های علمیه شیعه در طول تاریخ ج ۱/۳۲۴

۲۷ ـ مستدرکات اعیان الشیعه ج ۱/۱۶۹ و اعیان الشیعه ج ۷/۲۵۴

۲۸ ـ درسهائی از مکتب اسلام سال ۲۱ش ۱۰ که مخصوص علامه طباطبائی است

۲۹ ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی ج ۱/۳۰۲.

فردی از مشرکین امان داد او در امان است تا اسلام بر او عرضه شود،پس هر گاه اسلام اختیار کرد او برادر شماست و اگر نپذیرفت بایستی او را به محل امنی که بتواند جان خودش را حفظ کند برسانید.

۸ ـ هنگامی که به علی(علیه السلام) خبر رسید لشگریان معاویه به شهر انبار حمله برده و در این حمله زینت آلات یک زن مسلمان و یک زن اهل کتاب غارت شده است،فرمود:

و لقد بلغنی انّ الرّجل منهم یدخل علی المرأه المسلمه و الاخری المعاهده فینتزع حجلها و …ماتمتنع منه الاّ بالا سترجاع و الاسترحام…فلو انّ امرأً مسلماً مات من بعد هذا اسفاً

ما کان به ملوماً بل کان به عندی جدیراً….

شنیده ام که در حمله به شهر انبار،لشگریان بر زنان مسلمان و اهل کتاب یورش برده و زیور آلات آنان را ربوده اند و آنان به جز توسل به گریه و التماس،چاره ای نداشته اند،اگر مرد مسلمان از غصّ این جنایت بمیرد جای ملامت دربار او نیست بلکه از دیدگاه من سزاوار آن است….

همچنین علی(علیه السلام) در نامه ای به مالک اشتر در رابطه با اهل خَراج که معمولاً اهل کتاب بوده اند،چنین می فرماید:

و تفقّد امر الخراج بما یصلح اهله فانّ فی صلاحه و صلاحهم صلاحاً لمن سواهم،و لا صلاح لمن سواهم الاّ بهم،لانّ النّاس کلّهم عیال علی الخراج و اهله و لیکن نظرک فی عماره الارض ابلغ من نظرک فی استجلاب الخراج،لانّ ذلک لایدرک الاّ بالعماره و من طلب الخراج بغیر عماره اخرب البلاد،و اهلک العباد و لم یستقم امره الاّ قلیلاً فان شکوا ثقلاً او علّهً اوانقطاع شربٍ او باله او احاله ارضٍ اغتمرها غرق او اجحف بها عطش خفّفت عنهم بما ترجوا ان یصلح به امرهم و لا یثقلنّ علیک شیء خفّفت به المؤونه عنهم فانّه ذخر یعودون به علیک فی عماره بلادک و تزیین و لا یتک مع استجلابک حسن ثنائهم و تبجّحک باستفاضه العدل فیهم معتمداً فضل قوّتهم،بما ذخرت عندهم من اجمامک لهم و الثقه منهم بما عوّدتهم من عدلک علیهم ورفقک بهم فربّما حدث من الامور ما اذا عوّلت فیه علیهم من بعد احتملوه طیبّه انفسهم به فانّ العمران محتمل ما حمّلته و انّما یؤتی خراب الارض من اعواز اهلها و انّما یعوز اهلها لاشراف انفس الولاه الجمع و سوء ظنّهم بالبقاء و قلّه انتفاعهم بالعبر.

خراج را بگونه ای جمع آوری کن که به صلاح پرداخت کنندگان آن باشد،چه اینکه در نظم صحیح در خراج و روشی که به نفع پرداخت کنندگان آن باشد،منافع دیگران هم نهفته است ولی منافع دیگران بدون صلاح حال اینان حاصل نخواهد شد زیرا مردم همگی روزی خوار خراج هستند و از دسترنج کارگران این اراضی استفاده می کنند،بنابراین عمران زمین را بر مبلغ خراج مقدّم بدار زیرا جز با آبادی زمین به خراج مطلوب نخواهی رسید و هر آن کس که مالیات را بدون آبادی زمین می جوید،کشور و ساکنان آن را نابود ساخته است و زمان زیادی حکومت او دوام نمی آورد بنابراین اگر خراج دهندگان از سنگینی مخارج یا آفات و کمبود آب و باران و یا طغیان آب و فرو رفتن زمین در آن و یا خشکسالی شکوه کردند به آنان مقداری که معتقدی با آن مشکلشان حل خواهد شد،تخفیف بده و این کار بر تو مشکل نباشد زیرا در واقع ذخیره ای است که (دیر یا زود) به صورت آبادی شهرها و پایداری حکومت به تو باز خواهد گشت و همگان ثناگوی تو خواهند شد.

. تاریخ یهود ج ۲ص .

. پناهندگی سیاسی تألیف سید باقر عطیه ص ۳۵.

. کلیات مقدماتی حقوق ص ۱۵۶.

. به نقل از ج ۱۳ ص ۳۹۶.

. اقتباس از کتاب تاریخ قرون وسطی ج دوم بخش دوم تألیف دکتر حسین علی ممتحن ص ۵۹۰ به بعد.

. سور مائده آیه ۴۸.

. سیر ابن هشام ج ۱ص ۱۸۱.

. از سخنان ورقه بن نوفل با خدیجه و گفتار خدیجه با رسول خدا در قبل و بعد از بعثت آن حضرت به دست می آید که خدیجه(علیها السلام) نیز آیین مسیحیت را پذیرفته و یا علاقمند به آن بوده و آن را باور داشته است.

. سیر ابن هشام ج ۱ص ۳۲۵ به بعد.

. سوره قصص آیات ۵۲ ـ ۵۵.

. کتاب الخراج،یحیی بن آدم القرشی ص ۵۰ به بعد.

. مائده / ۲.

. آل عمران/۷۵.

. خراج قاضی ابو یوسف ص۱۲۵.

. همان ص ۱۲۵.

. الخراج ابی یوسف ص ۱۲۶.

. وسائل جلد ۱۱ ص ۴۹.

. الخراج تألیف یحیی بن آدم القُرَشی ص ۷۵.

. الخراج ص ۱۲۳.

. وسائل ج ۱۱ص ۴۳.

. نهج البلاغه صبحی صالح خطبه ۲۷.

. نامه ۵۳ از نهج البلاغه.

فرید خدائی فر
vakil@vakil.net
بدون دیدگاه

ارسال دیدگاه

رفتن به نوار ابزار