27 خرداد بازخوانى حقوق خانواده در پرتو سنت نبوى- قسمت دوم
بررسى حقوق خانواده در عصر پیغمبر
اسلام چون جهانبینى و ایدئولوژى نوى به بشر ارائه نمود، تمام نهادهاى موجود از جمله نهاد خانواده را معطوف به تعالیم و ارزشهاى متعالى خود قرار داد.
عدالت اجتماعى، ارج نهادن به حقوق ذاتى بشر، احترام به کرامت انسانى زن، حمایت از نظم و نظام پایدار اجتماعى، حمایت از نهاد خانواده … در یک کلمه هدایت انسان به سوى زندگى سالم و حیات طیبه از ارزشهاى متعالى اسلام بود.
حضرت محمد(ص) با تمام توان کوشید ارزشهاى والاى اسلام را در لایههاى مختلف ارائه دهد و اهداف کلى و نظام مطلوب را به صورت برنامههاى جزئى و کاربردى به جامعه عرضه نماید:
آزادى زن در انتخاب همسر
آزادى زن در انتخاب شریک زندگى (که در حقوق و فقه از آن به قصد و رضاى زن در عقد تعبیر مىشود) از مهمترین اصلاحات صورت گرفته در زمینه حقوق و هویت زنان است که اسلام بر آن تأکید فراوان دارد؛ زیرا دین براى زن شایستگى کامل قایل است که به موجب آن مىتواند طرف عقد قرار گیرد.قصد و رضا (که از آن به اراده طرفین تعبیر مىشود) از ارکان هر عقد از جمله نکاح است. در زمان جاهلیت و در بعضى جوامع سنتى رضایت و قصد زنان براى بستن پیمان ازدواج لحاظ نمىشود. پدر و برادر و سایر افراد در مورد ازدواج زنان تصمیم مىگرفتند و به خواست و اراده زنان هیچ توجه نمىشد.شهید مطهرى حدیثى از حضرت محمد(ص) را در ضمن گفتگو آوردهاند که نقل مىکنیم:
«دخترک نگران و هراسان آمد نزد رسول اکرم:
– یا رسول اللَّه، از دست این پدر …
– … مگر پدرت با تو چه کرده است؟
– برادرزادهاى دارد و بدون آنکه قبلاً نظر مرا بخواهد مرا به عقد او در آورده است.
– حالا که او کرده است، تو هم مخالفت نکن، صحه بگذار و زن پسر عمویت باش!
– یا رسول اللَّه، من پسر عمویم را دوست ندارم. چگونه زن کسى بشوم که دوستش ندارم؟
– اگر او را دوست ندارى، هیچ. اختیار با خودت، برو هر کس را که خودت دوست دارى به شوهرى انتخاب کن!
– اتفاقاً او را خیلى دوست دارم و جز او کس دیگرى را دوست ندارم و زن کسى غیر از او نخواهم شد. اما چون پدرم بدون آنکه نظر مرا بخواهد این کار را کرده است، عمداً آمدم با شما سؤال و جواب کنم تا از شما این جمله را بشنوم و به همه زنان اعلام کنم از این پس پدران حق ندارند سر خود هر تصمیمى که مىخواهند بگیرند و دختران را به هر کس که دل خودشان مىخواهد شوهر دهند.»(۵۰)
روایت فوق که از ابنعباس نقل شده و در منابع اهل سنت وارد شده،(۵۱) مورد توجه و استناد فقیهان شیعه نیز قرار گرفته است.(۵۲)
وقتى خنساء دختر خذام ابنخالد انصارى پیش پیغمبر مىآید و از اینکه پدرش در امر ازدواج وى با او مشورت نکرده و وى را به عقد کسى که او را دوست ندارد در آورده است، حضرت فرمود: «أمرکِ بیدک؛ اختیارت با خودت هست.»(۵۳)
نظیر این روایت در منابع حدیثى مکرر آمده است. حضرت محمد(ص) به صورت مطلق فرمود:
«لا تنکحوا النساء حتى تستأمروهنّ فإذا سکتن فهو اذنهن؛(۵۴) زنان را پیش از اینکه با خودشان رایزنى کنید شوهر ندهید. هر گاه از آنان در مورد خواستگارانشان نظر خواستید و سکوت کردند، سکوت علامت رضایت است.»
سیره عملى پیامبر بر این استوار بود که رضایت دختر شرط صحت عقد است. در تاریخ بر این نکته تصریح شده است که قبل از حضرت على(ع) چند تن از بزرگان صحابه به خواستگارى حضرت فاطمه(س) رفتند ولى هر بار که پیامبر نظر حضرت زهرا را جویا شد، وى نپذیرفت. اما وقتى حضرت على به خواستگارى آمد حضرت محمد فرمود: على، پیش از تو کسانى به خواستگارى او آمده بودند اما دخترم نپذیرفت. بگذار ببینم وى چه مىگوید.
سپس به خانه رفت و به دخترش گفت: على تو را از من خواستگارى کرده است. تو پیوند او را با ما و پیشینه او را در اسلام مىدانى و از فضیلت او آگاهى.
زهرا(س) بىآنکه چهره خود را برگرداند خاموش ماند. پیغمبر چون آثار خشنودى را دید گفت: اللَّه اکبر، خاموشى او علامت رضاست.(۵۵)
به این ترتیب رضایت زن براى ازدواج و ابراز آن از مسلّمات سیره نبوى است. هر چند اظهار و اعلام رضایت با سکوت نیز پذیرفته است. لحاظ رضایت زن هم براى اعراب جاهلى (که زنان را به ارث مىبردند و گاهى نیز مىربودند)، کار سادهاى نبود، همچنان که اکنون در برخى جوامع اسلامى (که اسیر سنتهاى قبیلهاى هستند) به رضایت دختر چندان اهمیت نمىدهند. متأسفانه برخى افراد ناآگاه و مغرض این رسوم غلط مسلمانان را به اسلام و پیغمبر روشناندیش منتسب مىنمایند!
داشتن حق مالکیت
زن از دید اسلام داراى استقلال مالى است. در صورتى که پیش از قرن بیستم در حقوق اروپا زن در برابر شوهر استقلال مالى نداشت.
مهر و نفقه از آثار نکاح است و اساساً عقد نکاح یک عقد معوّض نیست تا مبادله و معاوضهاى در کار باشد. به این معنا که اسلام در تنظیم روابط زن و شوهر در نهاد خانواده در برابر تکالیفى که بر عهده زن نهاد حقوقى نیز براى وى قایل شد. به این معنا که بار اقتصادى خانواده و تأمین هزینههاى خانواده را بر عهده شوهر گذاشت.
پدیدههایى پیرامون پیوند زناشویى
الف- مهر
کلمه مهر در قرآن کریم نیامده، اما کلماتى نظیر «صداق»(۵۶)، «نحله»(۵۷)، «فریضه»(۵۸) و «اجر»(۵۹) استعمال شده است. مهر از نظر کمى و زیادى محدودیتى ندارد هر چند مستحب است که مقدار آن از «مهر السنه» مهرى که پیامبر کابین زنان خود قرار داد و پانصد درهم (پنجاه دینار) افزون نباشد.(۶۰)
مهر فقط جنبه مادى ندارد بلکه جنبه اخلاقى و معنوى نیز دارد. قرآن کریم از آن به «صداق» که نشانه صداقت مرد مىباشد و «نحله» که به معناى تحفه و هدیهاى است از جانب مرد به زن، یاد کرده است. از تعبیرات قرآن کریم فهمیده مىشود مهر جهت تعظیم و تکریم زن قرار داده شده است. اگر زن از حقش مىتواند بگذرد، بدان معنا نیست مهر بهایى است که مرد در مقابل انتفاعى که از زن مىبرد، مىپردازد. این تصور غلط را برخى فمینیستها مطرح کردهاند. آنان مهریه را بقایاى عصر تیولدارى و بردهدارى مىدانند که به زن به دیده کالا نگریستهاند.
غربگرایانى که برداشت مادى از پدیدههاى اجتماعى، اساس و جوهر اندیشه و نواندیشىشان است میان «مهریه» با «کالا بودن زن» که اسلام با آن مخالف است، آمیختهاند. اسلام مهریه را در نظام معنوى خویش جنبه اخلاقى داده است. تأکید بر جنبه معنوى مهر در اسلام و بخصوص در سنت نبوى فراوان است. حضرت محمد(ص) فرمود:
«خیر الصداق أیسرُه؛(۶۱) بهترین مهرها آنست که سبکتر باشد.» نیز فرمودهاند: «از خوشیمنى زن آن است که خواستگارىاش بىتکلف و مهرش کمتر باشد.» در زمان حضرت و به توصیه وى برخى اصحاب، آموزش سورهاى از قرآن را توسط شوهر کابین زن قرار دادهاند.(۶۲)
نکته مهمى شهید مطهرى در باب مهر گفتهاند: مهر زنان در زمان ما با مهر در زمان پیغمبر، جداى از کم و زیادىاش تفاوت عمدهاى پیدا کرده است. در زمان ما مهریهاى که در عقد نکاح قرار مىگیرد به صورت دین بر ذمه شوهر مىماند. زن معمولاً آن را مطالبه نمىکند مگر مشاجره و اختلافى پیش آید. به تعبیر ایشان مهر در این فرض جنبه وثیقه به خود مىگیرد: در صدر اسلام معمول بود که مرد هر چه به عنوان مهر متعهد مىشد، نقد مىپرداخت. علىهذا به هیچ وجه نمىتوان گفت که نظر اسلام از مهر این بوده که وثیقهاى در اختیار زن قرار دهد.بنابراین مهر نه بهاى زن است و نه وثیقه.مهر هدیه و پیشکشى است از سوى مرد که خریدار محبت و عشق زن است و این دقیقاً مطابق با خصوصیات روحى و روانى زن و مرد و خلقت آنهاست.
ب- نفقه
یکى از آثار مالى عقد نکاح قرار گرفتن نفقه بر عهده زوج است. منشأ این حکم آیات و روایات است.(۶۳) نفقه عبارت از مسکن، لباس، غذا و لوازم منزل است که با توجه به عرف محل زندگى و وضع همسر تعیین مىگردد و باید به اندازهاى باشد که احتیاج زن مرتفع گردد.نفقه زوجه بر نفقه سایر افراد واجب النفقه مثل پدر و مادر و اولاد مقدّم است.(۶۴)
روایات وارده از نبى اکرم(ص) تأکید بسیارى بر اداى این حق دارد و از پرداخت نکردن نفقه به بزرگترین گناهان در نظر خداوند تعبیر فرموده.(۶۵) و گفتهاند:
نخستین چیزى که در ترازوى بنده مىگذارند خرجى است که براى کسان خود کرده است.(۶۶)
در روایت دیگر دینارى را که خرج اهل و عیال مىشود، بالاتر از دینارى مىداند که در راه خدا و آزادى بنده و دادن به مسکین خرج مىگردد.(۶۷) پیامبر فرمود:
هر کس خدا بدو گشایش دهد و باز بر عیال خود سخت گیرد از ما نیست.(۶۸) خرجى که مرد براى کسان خود کند صدقه است.(۶۹)
چنانچه ملاحظه مىشود حضرت رسول اکرم(ص) نفقه را که مسئله حقوقى و از آثار نکاح است، به چه زیبایى با اخلاق مىآمیزد و یک قاعده خشک حقوقى را چگونه لطیف مىفرماید.
همچنان که در مقدمه این مقاله اشاره کردیم این شیوه از خصوصیات و ابتکارات نظام حقوقى اسلام است که قواعد و احکام آن صرفاً جنبه حقوقى ندارند بلکه با اخلاق و معنویت آمیختهاند. بسیارى از حقوقدانان این خصوصیت را از امتیازات و مزیتهاى نظام حقوقى اسلام دانستهاند،(۷۰) چه اینکه قواعد اخلاقى داراى ضمانت اجراى درونى است بر عکس قواعد حقوقى که با الزام بیرونى تضمین مىگردد. فشارى که در قواعد حقوقى، شخص احساس مىکند و همواره به گریز از آن مىاندیشد، در قواعد اخلاقى چنین فشارى شخص بر خود احساس نمىکند بلکه با جان و دل آن را مىپذیرد. در فلسفه تشریح نفقه بحثهاى بسیار صورت گرفته است که نیاز به تکرار نیست.(۷۱) نفقه نه تنها از منزلت زن نکاهیده، بلکه منزلت و حقوق زن را بیشتر تأمین و تضمین نموده است.
با توجه به اینکه جوهره آموزههاى اسلام را عدالت اجتماعى تشکیل مىدهد سعادت جامعه و خانواده در گرو اجراى عدالت است و عدالت این است: زنى که نه ماه حمل را تحمل مىکند و مدت طولانى از فرزند خود پرستارى و نگهدارى مىکند باید مسئولیتى در قبال مخارج خود و فرزندش نداشته باشد و مرد باید مخارج زندگى خانوادهاش را تأمین کند.
بر اساس سنت نبوى این وظیفه نه تنها یک قاعده حقوقى است و در صورت خوددارى شوهر، زن مىتواند به حاکم مراجعه و الزام او را بخواهد بلکه قاعده دینى و اخلاقى است که اگر مرد از دادن نفقه سر باز زند گرفتارى وجدان و عذاب اخروى را به جان خریده است.
ج-طلاق:
طلاق یا رها شدن از الزامات نکاح از مباحث مهم حقوق خانواده است. در طلاق چون مسئله انحلال نکاح و به پیروى آن حقوق طرفین و کودکان مطرح مىگردد بسیار مورد عنایت شریعت و فقه اسلامى قرار گرفته است.در متون دینى و روایى بر پرهیز از طلاق و ادامه زندگى بسیار تأکید شده و از آن به عنوان مبغوضترین حلال یاد شده ولى در نهایت به عنوان آخرین راه حل پایان یافتن اختلاف میان زوجین پذیرفته شده است.
اسلام کوشش کرده است طلاق در فضاى غیر احساسى و دور از هیجان صورت گیرد، تا مشخص شود که واقعاً تفاهم در زندگى مشترک وجود ندارد. اسلام براى طلاق یک نهاد خانوادگى داورى را تأسیس کرده است که در صورت اختلاف و تصمیم بر جدایى، هر یک از زن و شوهر، از کسان خیرخواه خود، فردى را تعیین نمایند تا به مشکل رسیدگى نمایند.(۷۲) قبل از آنکه مسئله به محکمه قضایى بکشد و اسرار خانوادگى فاش شود، هیئت خانوادگى مىکوشد سازش و آشتى را به خانواده بازگرداند.
گذشته از آن حضور دو شاهد عادل در طلاق شرط دانسته شده است.(۷۳) فلسفه تشریح این قانون، حمایت از نهاد خانواده و جلوگیرى از فروپاشى آن است، چه این شرط اوّلاً از طلاقهاى احساسی و هیجانى جلوگیرى مىکند، ثانیاً با حضور و اطلاع دو مرد عادل و خیرخواه، پیامدهاى منفى در جلسه طلاق بار دیگر بررسى و به طرفین گوشزد مىگردد. به این وسیله ممکن است طرفین دست از اختلاف بکشند و به صفا و صمیمیت بازگردند و از طلاق پشیمان گردند. اینکه امروز معمول شده است که حضور دو شاهد عادل و اجراى طلاق به صورت تشریفاتى در آمده، چه بسا شاهدان و مجرى طلاق اصلاً زن و شوهر را نشناسند، خلاف حکمت تشریع حضور دو شاهد است.(۷۴)
طلاق در روزهاى عادت ماهیانه زن واقع نمىگردد، همچنین طلاق در طهر مواقعه واقع نمىگردد و سه طلاق در یک مجلس، یک طلاق به حساب مىآید.
دقت رسول گرامى(ص) بر رعایت مسائل طلاق به حدى بود که طلاق عبداللَّه بنعمر را به این دلیل که زنش را در عادت ماهیانه طلاق داده بود باطل اعلام فرمود و به او دستور داد که دوباره با همسرش ارتباط برقرار کند.(۷۵)
د- ارث:
در عرب جاهلى، نسب از اسباب ارث بود و تنها کسانى ارث مىبردند که مىتوانستند اسبسوارى کنند و شمشیر و اسلحه حمل نمایند. به این ترتیب زنان و کودکان از ارث محروم بودند و زن متوفا نیز از ترکه به حساب مىآمد!(۷۶) اقرباى مرد متوفا که به آنها «عصبه» مىگفتند بر اساس درجه قرابتشان از متوفا ارث مىبردند.
در شأن نزول آیه ارث آمده است:(۷۷) مردى از انصار مُرد و چهار دختر و زنش از او بر جاى ماند. پسرعمویش تمام اموالش را تصاحب نمود. زن متوفا نزد پیامبر آمد و از تنگدستى و رفتار پسر عموى شوهرش شکوه نمود، وحى نازل شد که: «براى مردان از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان [آنان] بر جاى گذاشتهاند سهمى است و براى زنان [نیز] از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان [آنان] بر جاى گذاشتهاند سهمى خواهد بود. خواه آن کم باشد یا زیاد، نصیب هر کس مفروض شده است.»(۷۸)
به دنبال این آیه، آیه میراث نازل شد: «خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش مىکند: سهم پسر چون سهم دو دختر است …»(۷۹)
وقتى آیه فرایض نازل شد که به زن ارث دهید و کودک همانند بزرگسالان ارث مىبرد، اعراب برآشفتند و گفتند: این سخن را بازگو نکنید! شاید رسول خدا(ص) را فراموشى عارض شده و اگر چنین مطلبى صحیح باشد به او مىگوییم آن را تغییر دهد.
برخى از ایشان آمدند و به پیامبر اعتراض نمودند که: آیا ما، به کنیزکى، نصف ارث پدرش را بدهیم در حالى که نمىتواند بر مرکب نشیند و با دشمن بجنگد!؟ آیا به کودک میراث دهیم که هیچ کارى از وى برنمىآید؟!(۸۰)
پس مقرر نمودن ارث براى زنان از ابتکارات اسلام است که دگرگونى بزرگى در حقوق زن و خانواده به وجود آورد و استقلال اقتصادى زن در خانواده را بنیان نهاد. این حکم شریعت (که با وحى الهى تشریح شد) با پایمردى و زحمتهاى طاقتفرساى حضرت محمد(ص) اجرا و نهادینه شد.
نویسنده:عبداللَّه شفایى
- پىنوشتها:
۱) شوک آینده، الوین تافلر، ۱۳۹ به نقل فاطمه فکور، کتاب نقد، ش۱۲، پاییز۱۳۷۸، ص۴۰.
۲) حقوق مدنى خانواده، ناصر کاتوزیان، شرکت سهامى انتشار، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۱، ج۱، صفحه ب.
۳) اجماع مستند به کتاب و سنت است و اصطلاحاً اجماع مدرکى است و بسیارى از فقیهان اعتبار آن را وابسته به اعتبار مدرک آن دانستهاند. برخى فقیهان آن را به عنوان دلیل مستقل ذکر نمودهاند. نیز آیات صریحى از قرآن کریم مؤمنان را به نکاح تشویق مىکند (سوره نور، آیه ۳۲، سوره نساء، آیه ۳).
براى تفصیل مطلب، ر. ک: کتاب النکاح، شبیرى زنجانى، مؤسسه پژوهشى رأىپرداز، ۱۳۷۸- ۱۳۷۷، (تقریرات درس خارج فقه)؛ العروه الوثقى، سیدمحمد کاظمطباطبایى یزدى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ص ۶۲۲.
۴) وسایل الشیعه، ۱۴/۳؛ من لایحضره الفقیه، محمد بنعلى بابویه قمى، دارصعب، بیروت ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱، ۳/۱۷، سنن، محمد بنیزید القزوینى ابنماجه، دار احیاء التراث العربى، ۱۳۹۵/۱۹۷۵، ۱/۵۹۲.
۵) وسایل الشیعه، ۱۴/۳.
۶) همان، ۵.
۷) همان، ۳.
۸) همان.
۹) همان.
۱۰) همان، ۴.
۱۱) همان، ۶.
۱۲) من لایحضره الفقیه، ۳/۲۴۲.
۱۳) احیاء علومالدین، محمد الغزالى، دارالمعرفه، بیروت، ۱۴۰۲/۱۹۸۲، ۲/۲۴ -۳۱؛ المحجه البیضاء، مولىمحسن الکاشانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، ۳/۵۱؛ معراج السعاده، ملااحمد نراقى، سازمان و انتشارات جاویدان، ۲۲۵.
۱۴) سوره اعراف(۷)، آیه۱۸۹.
۱۵) نهجالفصاحه، ترجمه و گردآورنده: ابوالقاسم پاینده، سازمان انتشارات جاویدان، ۱۳۶۱، ص۲۸۳، ش۱۳۴۳.
۱۶) من لایحضره الفقیه، ۳/۲۴۶.
۱۷) همان، ص۲۴۸.
۱۸) همان، ص۲۴۵.
۱۹) کنزالعمال، علاءالدین على المتقى الهندى، مؤسسه الرساله، بیروت، ۱۳۹۹/۱۹۷۹، ۱۶/۲۹۰.
۲۰) ص۳۷۱.
۲۱) عوالى اللئالى، محمد بنعلى الاحسائى (ابنابىجمهور)، مطبعه سیدالشهدا، ۱۴۰۴/۱۹۸۴، ۳/۲۹۲.
۲۲) وسائل الشیعه، ۱۴/۹.
۲۳) بحارالانوار ۱۰۰/۲۲۸.
۲۴) وسائل الشیعه، ۱۴/۱۲۱.
۲۵) المحجه البیضاء، ۳/۷۱.
۲۶) بحارالانوار، ۷۳/۳۳۴.
۲۷) همان، ۸/۱۱۹.
۲۸) المحجه البیضاء، ۳/۷۳، در المستدرک حاکم نیشابورى به جاى «من یعول» «من یقوت» آمده است. ر.ک: المستدرک على الصحیحین، حاکم النیشابورى، دارالفکر، بیروت، ۱۳۹۸/۱۹۷۸، ۱/۴۱۵.
۲۹) احیاء علوم الدین، ۲/۴۳.
۳۰) المحجه البیضاء، ۳/۹۷.
۳۱) الفروع من الکافى، محمد بنیعقوب الکلینى رازى، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۱، ۵/۶۵.
۳۲) کنزالعمال، ۱۵/۸۳۴.
۳۳) وسایل الشیعه، ۲/۱۴۷.
۳۴) همان، ص۸۳.
۳۵) البته فرهنگ هر زمان و مکانى را باید در نظر داشت.
۳۶) مجموعه آثار، مرتضى مطهرى، صدرا، تهران ۱۳۸۱، ج۲، ص۲۵۴.
۳۷) صحیح مسلم، ج۷، ص۷۶.
۳۸) راه محمد، عباسمحمود العقاد، ترجمه اسداللَّه مبشرى، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۸، ۱۲۴.
۳۹) وسائلالشیعه، ج۱۴، ص۱۲۵؛ الفروع منالکافى، ج۵، ص۵۰۷.
۴۰) وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۱۱۳؛ الفروع من الکافى، ج۵، ص۵۱۴.
۴۱) احیاء علومالدین، ج۲، ص۴۲.
۴۲) سوره نساء(۴)، آیه۱۹.
۴۳) المحجهالبیضاء، ج۳، ص۹۷. در کتاب مکارمالاخلاق «آسیه بنتمزاحم» آمده است. رضىالدین ابىنصرالحسن الطبرسى، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، ۱۳۹۲ / ۱۹۷۲، ص۲۱۴.
۴۴) مکارمالاخلاق، ص۲۱۶.
۴۵) نهج الفصاحه، ص۳، ش۱۶.
۴۶) همان، ص۲۲۹، ش۱۱۴۶.
۴۷) همان، ص۲۳۰، ش۱۱۴۷.
۴۸) نظام حقوق زن در اسلام، ص۳۱۳/ ۳۱۴.
۴۹) الفروع من الکافى، ج۶، ص۵۴.
۵۰) نظام حقوق زن در اسلام، ص۸۷ و ۸۸.
۵۱) سنن ابنماجه، ۱ / ۶۰۳، ش۱۸۷۵.
۵۲) جواهرالکلام، محمدحسن نجفى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ۱۹۸۱، ۲۹ / ۱۷۷.
۵۳) الاصابه فى تمییز الصحابه، احمد بنعلى بنحجر بنالعسقلانى، دار الکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۵ / ۱۹۹۵، ۱۰۸.
۵۴) المستدرک، ۲ / ۱۶۷.
۵۵) زندگانى فاطمه زهرا(س)، سیدجعفر شهیدى، دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، ۱۳۶۲، ۵۶؛ بحارالانوار، ۴۳/ ۹۳.
۵۶) سوره نساء (۴)، آیه ۴.
۵۷) همان.
۵۸) سوره بقره (۲)، آیه ۲۳۷.
۵۹) سوره نساء، آیه ۲۴.
۶۰) روضه البهیه، زینالدین العاملى (شهید ثانى)، ۵/ ۳۴۴.
۶۱) نهج الفصاحه، ش۱۴۸۹، ص۳۱۳.
۶۲) – روایت در منابع شیعه و سنى آمده است: زنى خدمت پیغمبر اکرم آمد و در حضور جمع گفت: یا رسول اللَّه، مرا به همسرى خود بپذیر. رسول اکرم در مقابل تقاضاى زن سکوت کرد و چیزى نگفت. زن سر جایش نشست. مردى از اصحاب برخاست و گفت: یا رسول اللَّه، اگر شما مایل نیستید من حاضرم. پیغمبر اکرم پرسید: مهر چى مىدهى؟ مرد گفت: هیچ در بساط ندارم. فرمود: این طور نمىشود. برو خانهات و چیزى پیدا کن و مهر زن قرار ده! مرد به خانهاش رفت و برگشت و گفت: چیزى پیدا نکردم. پیغمبر فرمود: برگرد و بگرد یک انگشتر آهنى هم بیاورى کافى است! دوباره برگشت و اظهار کرد: انگشتر هم نیافتم. اما حاضرم همین جامهاى را که بر تن دارم، نصف آن را مهر زن قرار دهم.
یکى از اصحاب اظهارات وى را تأیید کرد. پیغمبر فرمود: این طور نمىشود. جامه را هر یک بپوشد دیگرى برهنه مىماند … بعد او را صدا زد فرمود: قرآن بلدى، گفت: آرى یا رسول اللَّه، فلان سوره و … فرمود: مىتوانى از حفظ قرائت کنى. گفت: بلى مىتوانم. فرمود: بسیار خوب. پس این زن را به عقد تو در آوردم و مهر او این باشد که تو به او قرآن تعلیم بدهى. ر.ک: وسایل الشیعه، محمد بنالحسن الحر العاملى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ۱۵ / ۳ و ۴.
۶۳) سوره بقره (۲)، آیه ۲۳۲؛ سوره طلاق (۶۵)، آیه ۷؛ وسایل الشیعه، ۱۵/ ۲۲۳.
۶۴) الروضه البهیه فى شرح اللمعه الدمشقیه، ۵/ ۴۷۰.
۶۵) نهج الفصاحه، ش۶۰۴، ص۱۲۱.
۶۶) همان، ش۹۸۳، ص۱۹۷.
۶۷) همان، ش۱۵۸۰، ص۳۳۰.
۶۸) همان، ش۲۴۱۷، ص۵۱۰.
۶۹) همان، ش۳۱۳۷، ص۶۳۳.
۷۰) تاریخ حقوق ایران، محمدجعفر جعفرى لنگرودى، ش۳۴۲ و ص۲۴۶.
۷۱) نظام حقوق زن در اسلام، ص۲۵۲ – ۲۷۴؛ حقوق زن در کشاکش سنت و تجدد، ص۲۴۳ – ۲۴۶.
۷۲) سوره نساء، آیه ۳۵.
۷۳) سوره طلاق، آیه ۲.
۷۴) نظام حقوق زن در اسلام، ص۳۳۰.
۷۵) وسایل الشیعه، ج۱۵، ص۲۷۶.
۷۶) المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ۵ / ۵۶۳.
۷۷) المحبّر، ۳۲۴.
۷۸) سوره نساء، آیه ۷.
۷۹) همان، آیه ۱۱.
۸۰) جامع البیان فى تفسیر القرآن، محمد بنجریر الطبرى، دار المعرفه، بیروت، ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳، ۴ / ۱۸۵.
بدون دیدگاه