بازخوانى حقوق خانواده در پرتو سنت نبوى‏- قسمت دوم

بازخوانى حقوق خانواده در پرتو سنت نبوى‏- قسمت دوم

بررسى حقوق خانواده در عصر پیغمبر

اسلام چون جهان‌‏بینى و ایدئولوژى نوى به بشر ارائه نمود، تمام نهادهاى موجود از جمله نهاد خانواده را معطوف به تعالیم و ارزش‏هاى متعالى خود قرار داد.
عدالت اجتماعى، ارج نهادن به حقوق ذاتى بشر، احترام به کرامت انسانى زن، حمایت از نظم و نظام پایدار اجتماعى، حمایت از نهاد خانواده … در یک کلمه هدایت انسان به سوى زندگى سالم و حیات طیبه از ارزش‏هاى متعالى اسلام بود.
حضرت محمد(ص) با تمام توان کوشید ارزش‏هاى والاى اسلام را در لایه‏‌هاى مختلف ارائه دهد و اهداف کلى و نظام مطلوب را به صورت برنامه‏‌هاى جزئى و کاربردى به جامعه عرضه نماید:

 آزادى زن در انتخاب همسر

آزادى زن در انتخاب شریک زندگى (که در حقوق و فقه از آن به قصد و رضاى زن در عقد تعبیر مى‏شود) از مهم‏ترین اصلاحات صورت گرفته در زمینه حقوق و هویت زنان است که اسلام بر آن تأکید فراوان دارد؛ زیرا دین براى زن شایستگى کامل قایل است که به موجب آن مى‏تواند طرف عقد قرار گیرد.قصد و رضا (که از آن به اراده طرفین تعبیر مى‏شود) از ارکان هر عقد از جمله نکاح است. در زمان جاهلیت و در بعضى جوامع سنتى رضایت و قصد زنان براى بستن پیمان ازدواج لحاظ نمى‏شود. پدر و برادر و سایر افراد در مورد ازدواج زنان تصمیم مى‏گرفتند و به خواست و اراده زنان هیچ توجه نمى‏شد.شهید مطهرى حدیثى از حضرت محمد(ص) را در ضمن گفتگو آورده‏‌اند که نقل مى‏کنیم:

«دخترک نگران و هراسان آمد نزد رسول اکرم:
– یا رسول اللَّه، از دست این پدر …
– … مگر پدرت با تو چه کرده است؟
– برادرزاده‏اى دارد و بدون آنکه قبلاً نظر مرا بخواهد مرا به عقد او در آورده است.
– حالا که او کرده است، تو هم مخالفت نکن، صحه بگذار و زن پسر عمویت باش!
– یا رسول اللَّه، من پسر عمویم را دوست ندارم. چگونه زن کسى بشوم که دوستش ندارم؟
– اگر او را دوست ندارى، هیچ. اختیار با خودت، برو هر کس را که خودت دوست دارى به شوهرى انتخاب کن!
– اتفاقاً او را خیلى دوست دارم و جز او کس دیگرى را دوست ندارم و زن کسى غیر از او نخواهم شد. اما چون پدرم بدون آنکه نظر مرا بخواهد این کار را کرده است، عمداً آمدم با شما سؤال و جواب کنم تا از شما این جمله را بشنوم و به همه زنان اعلام کنم از این پس پدران حق ندارند سر خود هر تصمیمى که مى‏خواهند بگیرند و دختران را به هر کس که دل خودشان مى‏خواهد شوهر دهند.»(۵۰)

روایت فوق که از ابن‏عباس نقل شده و در منابع اهل سنت وارد شده،(۵۱) مورد توجه و استناد فقیهان شیعه نیز قرار گرفته است.(۵۲)
وقتى خنساء دختر خذام ابن‏خالد انصارى پیش پیغمبر مى‏‌آید و از اینکه پدرش در امر ازدواج وى با او مشورت نکرده و وى را به عقد کسى که او را دوست ندارد در آورده است، حضرت فرمود: «أمرکِ بیدک؛ اختیارت با خودت هست.»(۵۳)
نظیر این روایت در منابع حدیثى مکرر آمده است. حضرت محمد(ص) به صورت مطلق فرمود:
«لا تنکحوا النساء حتى تستأمروهنّ فإذا سکتن فهو اذنهن؛(۵۴) زنان را پیش از اینکه با خودشان رایزنى کنید شوهر ندهید. هر گاه از آنان در مورد خواستگاران‏شان نظر خواستید و سکوت کردند، سکوت علامت رضایت است.»

سیره عملى پیامبر بر این استوار بود که رضایت دختر شرط صحت عقد است. در تاریخ بر این نکته تصریح شده است که قبل از حضرت على(ع) چند تن از بزرگان صحابه به خواستگارى حضرت فاطمه(س) رفتند ولى هر بار که پیامبر نظر حضرت زهرا را جویا شد، وى نپذیرفت. اما وقتى حضرت على به خواستگارى آمد حضرت محمد فرمود: على، پیش از تو کسانى به خواستگارى او آمده بودند اما دخترم نپذیرفت. بگذار ببینم وى چه مى‏گوید.
سپس به خانه رفت و به دخترش گفت: على تو را از من خواستگارى کرده است. تو پیوند او را با ما و پیشینه او را در اسلام مى‏دانى و از فضیلت او آگاهى.
زهرا(س) بى‏آنکه چهره خود را برگرداند خاموش ماند. پیغمبر چون آثار خشنودى را دید گفت: اللَّه اکبر، خاموشى او علامت رضاست.(۵۵)
به این ترتیب رضایت زن براى ازدواج و ابراز آن از مسلّمات سیره نبوى است. هر چند اظهار و اعلام رضایت با سکوت نیز پذیرفته است. لحاظ رضایت زن هم براى اعراب جاهلى (که زنان را به ارث مى‏بردند و گاهى نیز مى‏ربودند)، کار ساده‏اى نبود، همچنان که اکنون در برخى جوامع اسلامى (که اسیر سنت‏هاى قبیله‏اى هستند) به رضایت دختر چندان اهمیت نمى‏دهند. متأسفانه برخى افراد ناآگاه و مغرض این رسوم غلط مسلمانان را به اسلام و پیغمبر روشن‏اندیش منتسب مى‏نمایند!

داشتن حق مالکیت‏

زن از دید اسلام داراى استقلال مالى است. در صورتى که پیش از قرن بیستم در حقوق اروپا زن در برابر شوهر استقلال مالى نداشت.
مهر و نفقه از آثار نکاح است و اساساً عقد نکاح یک عقد معوّض نیست تا مبادله و معاوضه‏اى در کار باشد. به این معنا که اسلام در تنظیم روابط زن و شوهر در نهاد خانواده در برابر تکالیفى که بر عهده زن نهاد حقوقى نیز براى وى قایل شد. به این معنا که بار اقتصادى خانواده و تأمین هزینه‏‌هاى خانواده را بر عهده شوهر گذاشت.

پدیده‌‏هایى پیرامون پیوند زناشویى‏

الف- مهر

کلمه مهر در قرآن کریم نیامده، اما کلماتى نظیر «صداق»(۵۶)، «نحله»(۵۷)، «فریضه»(۵۸) و «اجر»(۵۹) استعمال شده است. مهر از نظر کمى و زیادى محدودیتى ندارد هر چند مستحب است که مقدار آن از «مهر السنه» مهرى که پیامبر کابین زنان خود قرار داد و پانصد درهم (پنجاه دینار)  افزون نباشد.(۶۰)
مهر فقط جنبه مادى ندارد بلکه جنبه اخلاقى و معنوى نیز دارد. قرآن کریم از آن به «صداق» که نشانه صداقت مرد مى‏باشد و «نحله» که به معناى تحفه و هدیه‌‏اى است از جانب مرد به زن، یاد کرده است. از تعبیرات قرآن کریم فهمیده مى‏شود مهر جهت تعظیم و تکریم زن قرار داده شده است. اگر زن از حقش مى‏تواند بگذرد، بدان معنا نیست مهر بهایى است که مرد در مقابل انتفاعى که از زن مى‏برد، مى‏پردازد. این تصور غلط را برخى فمینیست‏ها مطرح کرده‌‏اند. آنان مهریه را بقایاى عصر تیول‏دارى و برده‏‌دارى مى‏دانند که به زن به دیده کالا نگریسته‌‏اند.
غرب‏گرایانى که برداشت مادى از پدیده‏هاى اجتماعى، اساس و جوهر اندیشه و نواندیشى‏شان است میان «مهریه» با «کالا بودن زن» که اسلام با آن مخالف است، آمیخته‏‌اند. اسلام مهریه را در نظام معنوى خویش جنبه اخلاقى داده است. تأکید بر جنبه معنوى مهر در اسلام و بخصوص در سنت نبوى فراوان است. حضرت محمد(ص) فرمود:
«خیر الصداق أیسرُه؛(۶۱) بهترین مهرها آنست که سبک‏تر باشد.» نیز فرموده‌‏اند: «از خوش‏یمنى زن آن است که خواستگارى‏اش بى‏تکلف و مهرش کمتر باشد.» در زمان حضرت و به توصیه وى برخى اصحاب، آموزش سوره‏اى از قرآن را توسط شوهر کابین زن قرار داده‏اند.(۶۲)
نکته مهمى شهید مطهرى در باب مهر گفته‌‏اند: مهر زنان در زمان ما با مهر در زمان پیغمبر، جداى از کم و زیادى‏اش تفاوت عمده‏اى پیدا کرده است. در زمان ما مهریه‌‏اى که در عقد نکاح قرار مى‏گیرد به صورت دین بر ذمه شوهر مى‏ماند. زن معمولاً آن را مطالبه نمى‏کند مگر مشاجره و اختلافى پیش آید. به تعبیر ایشان مهر در این فرض جنبه وثیقه به خود مى‏گیرد: در صدر اسلام معمول بود که مرد هر چه به عنوان مهر متعهد مى‏شد، نقد مى‏پرداخت. على‏هذا به هیچ وجه نمى‏توان گفت که نظر اسلام از مهر این بوده که وثیقه‌‏اى در اختیار زن قرار دهد.بنابراین مهر نه بهاى زن است و نه وثیقه.مهر هدیه و پیشکشى است از سوى مرد که خریدار محبت و عشق زن است و این دقیقاً مطابق با خصوصیات روحى و روانى زن و مرد و خلقت آنهاست.

ب- نفقه‏

یکى از آثار مالى عقد نکاح قرار گرفتن نفقه بر عهده زوج است. منشأ این حکم آیات و روایات است.(۶۳) نفقه عبارت از مسکن، لباس، غذا و لوازم منزل است که با توجه به عرف محل زندگى و وضع همسر تعیین مى‏گردد و باید به اندازه‏اى باشد که احتیاج زن مرتفع گردد.نفقه زوجه بر نفقه سایر افراد واجب النفقه مثل پدر و مادر و اولاد مقدّم است.(۶۴)
روایات وارده از نبى اکرم(ص) تأکید بسیارى بر اداى این حق دارد و از پرداخت نکردن نفقه به بزرگ‏ترین گناهان در نظر خداوند تعبیر فرموده.(۶۵) و گفته‌‏اند:
نخستین چیزى که در ترازوى بنده مى‏گذارند خرجى است که براى کسان خود کرده است.(۶۶)
در روایت دیگر دینارى را که خرج اهل و عیال مى‏شود، بالاتر از دینارى مى‏داند که در راه خدا و آزادى بنده و دادن به مسکین خرج مى‏گردد.(۶۷) پیامبر فرمود:
هر کس خدا بدو گشایش دهد و باز بر عیال خود سخت گیرد از ما نیست.(۶۸) خرجى که مرد براى کسان خود کند صدقه است.(۶۹)
چنانچه ملاحظه مى‏شود حضرت رسول اکرم(ص) نفقه را که مسئله حقوقى و از آثار نکاح است، به چه زیبایى با اخلاق مى‏‌آمیزد و یک قاعده خشک حقوقى را چگونه لطیف مى‏فرماید.

همچنان که در مقدمه این مقاله اشاره کردیم این شیوه از خصوصیات و ابتکارات نظام حقوقى اسلام است که قواعد و احکام آن صرفاً جنبه حقوقى ندارند بلکه با اخلاق و معنویت آمیخته‌‏اند. بسیارى از حقوقدانان این خصوصیت را از امتیازات و مزیت‏هاى نظام حقوقى اسلام دانسته‏‌اند،(۷۰) چه اینکه قواعد اخلاقى داراى ضمانت اجراى درونى است بر عکس قواعد حقوقى که با الزام بیرونى تضمین مى‏گردد. فشارى که در قواعد حقوقى، شخص احساس مى‏کند و همواره به گریز از آن مى‏اندیشد، در قواعد اخلاقى چنین فشارى شخص بر خود احساس نمى‏کند بلکه با جان و دل آن را مى‏پذیرد. در فلسفه تشریح نفقه بحث‏هاى بسیار صورت گرفته است که نیاز به تکرار نیست.(۷۱) نفقه نه تنها از منزلت زن نکاهیده، بلکه منزلت و حقوق زن را بیشتر تأمین و تضمین نموده است.

با توجه به اینکه جوهره آموزه‌‏هاى اسلام را عدالت اجتماعى تشکیل مى‏دهد سعادت جامعه و خانواده در گرو اجراى عدالت است و عدالت این است: زنى که نه ماه حمل را تحمل مى‏کند و مدت طولانى از فرزند خود پرستارى و نگهدارى مى‏کند باید مسئولیتى در قبال مخارج خود و فرزندش نداشته باشد و مرد باید مخارج زندگى خانواده‌‏اش را تأمین کند.
بر اساس سنت نبوى این وظیفه نه تنها یک قاعده حقوقى است و در صورت خوددارى شوهر، زن مى‏تواند به حاکم مراجعه و الزام او را بخواهد بلکه قاعده دینى و اخلاقى است که اگر مرد از دادن نفقه سر باز زند گرفتارى وجدان و عذاب اخروى را به جان خریده است.

ج-طلاق:

طلاق یا رها شدن از الزامات نکاح از مباحث مهم حقوق خانواده است. در طلاق چون مسئله انحلال نکاح و به پیروى آن حقوق طرفین و کودکان مطرح مى‏گردد بسیار مورد عنایت شریعت و فقه اسلامى قرار گرفته است.در متون دینى و روایى بر پرهیز از طلاق و ادامه زندگى بسیار تأکید شده و از آن به عنوان مبغوض‏‌ترین حلال یاد شده ولى در نهایت به عنوان آخرین راه حل پایان یافتن اختلاف میان زوجین پذیرفته شده است.

اسلام کوشش کرده است طلاق در فضاى غیر احساسى و دور از هیجان صورت گیرد، تا مشخص شود که واقعاً تفاهم در زندگى مشترک وجود ندارد. اسلام براى طلاق یک نهاد خانوادگى داورى را تأسیس کرده است که در صورت اختلاف و تصمیم بر جدایى، هر یک از زن و شوهر، از کسان خیرخواه خود، فردى را تعیین نمایند تا به مشکل رسیدگى نمایند.(۷۲) قبل از آنکه مسئله به محکمه قضایى بکشد و اسرار خانوادگى فاش شود، هیئت خانوادگى مى‏کوشد سازش و آشتى را به خانواده بازگرداند.

گذشته از آن حضور دو شاهد عادل در طلاق شرط دانسته شده است.(۷۳) فلسفه تشریح این قانون، حمایت از نهاد خانواده و جلوگیرى از فروپاشى آن است، چه این شرط اوّلاً از طلاق‏هاى احساسی و هیجانى جلوگیرى مى‏کند، ثانیاً با حضور و اطلاع دو مرد عادل و خیرخواه، پیامدهاى منفى در جلسه طلاق بار دیگر بررسى و به طرفین گوشزد مى‏گردد. به این وسیله ممکن است طرفین دست از اختلاف بکشند و به صفا و صمیمیت بازگردند و از طلاق پشیمان گردند. اینکه امروز معمول شده است که حضور دو شاهد عادل و اجراى طلاق به صورت تشریفاتى در آمده، چه بسا شاهدان و مجرى طلاق اصلاً زن و شوهر را نشناسند، خلاف حکمت تشریع حضور دو شاهد است.(۷۴)
طلاق در روزهاى عادت ماهیانه زن واقع نمى‏گردد، همچنین طلاق در طهر مواقعه واقع نمى‏گردد و سه طلاق در یک مجلس، یک طلاق به حساب مى‌‏آید.
دقت رسول گرامى(ص) بر رعایت مسائل طلاق به حدى بود که طلاق عبداللَّه بن‏عمر را به این دلیل که زنش را در عادت ماهیانه طلاق داده بود باطل اعلام فرمود و به او دستور داد که دوباره با همسرش ارتباط برقرار کند.(۷۵)

د- ارث:

در عرب جاهلى، نسب از اسباب ارث بود و تنها کسانى ارث مى‏بردند که مى‌‏توانستند اسب‏‌سوارى کنند و شمشیر و اسلحه حمل نمایند. به این ترتیب زنان و کودکان از ارث محروم بودند و زن متوفا نیز از ترکه به حساب مى‏‌آمد!(۷۶) اقرباى مرد متوفا که به آنها «عصبه» مى‏گفتند بر اساس درجه قرابت‏شان از متوفا ارث مى‏بردند.
در شأن نزول آیه ارث آمده است:(۷۷) مردى از انصار مُرد و چهار دختر و زنش از او بر جاى ماند. پسرعمویش تمام اموالش را تصاحب نمود. زن متوفا نزد پیامبر آمد و از تنگدستى و رفتار پسر عموى شوهرش شکوه نمود، وحى نازل شد که: «براى مردان از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان [آنان‏] بر جاى گذاشته‏‌اند سهمى است و براى زنان [نیز] از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان [آنان‏] بر جاى گذاشته‌‏اند سهمى خواهد بود. خواه آن کم باشد یا زیاد، نصیب هر کس مفروض شده است.»(۷۸)
به دنبال این آیه، آیه میراث نازل شد: «خداوند به شما در باره فرزندان‏تان سفارش مى‏کند: سهم پسر چون سهم دو دختر است …»(۷۹)
وقتى آیه فرایض نازل شد که به زن ارث دهید و کودک همانند بزرگسالان ارث مى‏برد، اعراب برآشفتند و گفتند: این سخن را بازگو نکنید! شاید رسول خدا(ص) را فراموشى عارض شده و اگر چنین مطلبى صحیح باشد به او مى‏گوییم آن را تغییر دهد.
برخى از ایشان آمدند و به پیامبر اعتراض نمودند که: آیا ما، به کنیزکى، نصف ارث پدرش را بدهیم در حالى که نمى‏تواند بر مرکب نشیند و با دشمن بجنگد!؟ آیا به کودک میراث دهیم که هیچ کارى از وى برنمى‌‏آید؟!(۸۰)
پس مقرر نمودن ارث براى زنان از ابتکارات اسلام است که دگرگونى بزرگى در حقوق زن و خانواده به وجود آورد و استقلال اقتصادى زن در خانواده را بنیان نهاد. این حکم شریعت (که با وحى الهى تشریح شد) با پایمردى و زحمت‏هاى طاقت‏فرساى حضرت محمد(ص) اجرا و نهادینه شد.

نویسنده:عبداللَّه شفایى‏

  • پى‌‏نوشت‌ها:
    ۱) شوک آینده، الوین تافلر، ۱۳۹ به نقل فاطمه فکور، کتاب نقد، ش‏۱۲، پاییز۱۳۷۸، ص‏۴۰.
    ۲) حقوق مدنى خانواده، ناصر کاتوزیان، شرکت سهامى انتشار، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۱، ج‏۱، صفحه ب.
    ۳) اجماع مستند به کتاب و سنت است و اصطلاحاً اجماع مدرکى است و بسیارى از فقیهان اعتبار آن را وابسته به اعتبار مدرک آن دانسته‌‏اند. برخى فقیهان آن را به عنوان دلیل مستقل ذکر نموده‏اند. نیز آیات صریحى از قرآن کریم مؤمنان را به نکاح تشویق مى‏کند (سوره نور، آیه ۳۲، سوره نساء، آیه ۳).
    براى تفصیل مطلب، ر. ک: کتاب النکاح، شبیرى زنجانى، مؤسسه پژوهشى رأى‏پرداز، ۱۳۷۸- ۱۳۷۷، (تقریرات درس خارج فقه)؛ العروه الوثقى، سیدمحمد کاظم‌‏طباطبایى یزدى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ص ۶۲۲.
    ۴) وسایل الشیعه، ۱۴/۳؛ من لایحضره الفقیه، محمد بن‏على بابویه قمى، دارصعب، بیروت ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱، ۳/۱۷، سنن، محمد بن‏یزید القزوینى ابن‏ماجه، دار احیاء التراث العربى، ۱۳۹۵/۱۹۷۵، ۱/۵۹۲.
    ۵) وسایل الشیعه، ۱۴/۳.
    ۶) همان، ۵.
    ۷) همان، ۳.
    ۸) همان.
    ۹) همان.
    ۱۰) همان، ۴.
    ۱۱) همان، ۶.
    ۱۲) من لایحضره الفقیه، ۳/۲۴۲.
    ۱۳) احیاء علوم‏الدین، محمد الغزالى، دارالمعرفه، بیروت، ۱۴۰۲/۱۹۸۲، ۲/۲۴ -۳۱؛ المحجه البیضاء، مولى‏محسن الکاشانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، ۳/۵۱؛ معراج السعاده، ملااحمد نراقى، سازمان و انتشارات جاویدان، ۲۲۵.
    ۱۴) سوره اعراف(۷)، آیه۱۸۹.
    ۱۵) نهج‏الفصاحه، ترجمه و گردآورنده: ابوالقاسم پاینده، سازمان انتشارات جاویدان، ۱۳۶۱، ص‏۲۸۳، ش‏۱۳۴۳.
    ۱۶) من لایحضره الفقیه، ۳/۲۴۶.
    ۱۷) همان، ص‏۲۴۸.
    ۱۸) همان، ص‏۲۴۵.
    ۱۹) کنزالعمال، علاءالدین على المتقى الهندى، مؤسسه الرساله، بیروت، ۱۳۹۹/۱۹۷۹، ۱۶/۲۹۰.
    ۲۰) ص‏۳۷۱.
    ۲۱) عوالى اللئالى، محمد بن‏على الاحسائى (ابن‏ابى‏‌جمهور)، مطبعه سیدالشهدا، ۱۴۰۴/۱۹۸۴، ۳/۲۹۲.
    ۲۲) وسائل الشیعه، ۱۴/۹.
    ۲۳) بحارالانوار ۱۰۰/۲۲۸.
    ۲۴) وسائل الشیعه، ۱۴/۱۲۱.
    ۲۵) المحجه البیضاء، ۳/۷۱.
    ۲۶) بحارالانوار، ۷۳/۳۳۴.
    ۲۷) همان، ۸/۱۱۹.
    ۲۸) المحجه البیضاء، ۳/۷۳، در المستدرک حاکم نیشابورى به جاى «من یعول» «من یقوت» آمده است. ر.ک: المستدرک على الصحیحین، حاکم النیشابورى، دارالفکر، بیروت، ۱۳۹۸/۱۹۷۸، ۱/۴۱۵.
    ۲۹) احیاء علوم الدین، ۲/۴۳.
    ۳۰) المحجه البیضاء، ۳/۹۷.
    ۳۱) الفروع من الکافى، محمد بن‏یعقوب الکلینى رازى، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۱، ۵/۶۵.
    ۳۲) کنزالعمال، ۱۵/۸۳۴.
    ۳۳) وسایل الشیعه، ۲/۱۴۷.
    ۳۴) همان، ص‏۸۳.
    ۳۵) البته فرهنگ هر زمان و مکانى را باید در نظر داشت.
    ۳۶) مجموعه آثار، مرتضى مطهرى، صدرا، تهران ۱۳۸۱، ج‏۲، ص‏۲۵۴.
    ۳۷) صحیح مسلم، ج‏۷، ص‏۷۶.
    ۳۸) راه محمد، عباس‏محمود العقاد، ترجمه اسداللَّه مبشرى، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۸، ۱۲۴.
    ۳۹) وسائل‏الشیعه، ج‏۱۴، ص‏۱۲۵؛ الفروع من‏الکافى، ج‏۵، ص‏۵۰۷.
    ۴۰) وسائل الشیعه، ج۱۴، ص‏۱۱۳؛ الفروع من الکافى، ج۵، ص‏۵۱۴.
    ۴۱) احیاء علوم‏الدین، ج‏۲، ص‏۴۲.
    ۴۲) سوره نساء(۴)، آیه‏۱۹.
    ۴۳) المحجهالبیضاء، ج‏۳، ص‏۹۷. در کتاب مکارم‏الاخلاق «آسیه بنت‏مزاحم» آمده است. رضى‏الدین ابى‏نصرالحسن الطبرسى، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، ۱۳۹۲ / ۱۹۷۲، ص‏۲۱۴.
    ۴۴) مکارم‏الاخلاق، ص۲۱۶.
    ۴۵) نهج الفصاحه، ص‏۳، ش‏۱۶.
    ۴۶) همان، ص۲۲۹، ش‏۱۱۴۶.
    ۴۷) همان، ص‏۲۳۰، ش‏۱۱۴۷.
    ۴۸) نظام حقوق زن در اسلام، ص۳۱۳/ ۳۱۴.
    ۴۹) الفروع من الکافى، ج‏۶، ص‏۵۴.
    ۵۰) نظام حقوق زن در اسلام، ص۸۷ و ۸۸.
    ۵۱) سنن ابن‏ماجه، ۱ / ۶۰۳، ش‏۱۸۷۵.
    ۵۲) جواهرالکلام، محمدحسن نجفى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ۱۹۸۱، ۲۹ / ۱۷۷.
    ۵۳) الاصابه فى تمییز الصحابه، احمد بن‏على بن‏حجر بن‏العسقلانى، دار الکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۵ / ۱۹۹۵، ۱۰۸.
    ۵۴) المستدرک، ۲ / ۱۶۷.
    ۵۵) زندگانى فاطمه زهرا(س)، سیدجعفر شهیدى، دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، ۱۳۶۲، ۵۶؛ بحارالانوار، ۴۳/ ۹۳.
    ۵۶) سوره نساء (۴)، آیه ۴.
    ۵۷) همان.
    ۵۸) سوره بقره (۲)، آیه ۲۳۷.
    ۵۹) سوره نساء، آیه ۲۴.
    ۶۰) روضه البهیه، زین‏الدین العاملى (شهید ثانى)، ۵/ ۳۴۴.
    ۶۱) نهج الفصاحه، ش‏۱۴۸۹، ص‏۳۱۳.
    ۶۲) – روایت در منابع شیعه و سنى آمده است: زنى خدمت پیغمبر اکرم آمد و در حضور جمع گفت: یا رسول اللَّه، مرا به همسرى خود بپذیر. رسول اکرم در مقابل تقاضاى زن سکوت کرد و چیزى نگفت. زن سر جایش نشست. مردى از اصحاب برخاست و گفت: یا رسول اللَّه، اگر شما مایل نیستید من حاضرم. پیغمبر اکرم پرسید: مهر چى مى‏دهى؟ مرد گفت: هیچ در بساط ندارم. فرمود: این طور نمى‏شود. برو خانه‌‏ات و چیزى پیدا کن و مهر زن قرار ده! مرد به خانه‏‌اش رفت و برگشت و گفت: چیزى پیدا نکردم. پیغمبر فرمود: برگرد و بگرد یک انگشتر آهنى هم بیاورى کافى است! دوباره برگشت و اظهار کرد: انگشتر هم نیافتم. اما حاضرم همین جامه‌‏اى را که بر تن دارم، نصف آن را مهر زن قرار دهم.
    یکى از اصحاب اظهارات وى را تأیید کرد. پیغمبر فرمود: این طور نمى‏شود. جامه را هر یک بپوشد دیگرى برهنه مى‏ماند … بعد او را صدا زد فرمود: قرآن بلدى، گفت: آرى یا رسول اللَّه، فلان سوره و … فرمود: مى‏توانى از حفظ قرائت کنى. گفت: بلى مى‏توانم. فرمود: بسیار خوب. پس این زن را به عقد تو در آوردم و مهر او این باشد که تو به او قرآن تعلیم بدهى. ر.ک: وسایل الشیعه، محمد بن‏الحسن الحر العاملى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ۱۵ / ۳ و ۴.
    ۶۳) سوره بقره (۲)، آیه ۲۳۲؛ سوره طلاق (۶۵)، آیه ۷؛ وسایل الشیعه، ۱۵/ ۲۲۳.
    ۶۴) الروضه البهیه فى شرح اللمعه الدمشقیه، ۵/ ۴۷۰.
    ۶۵) نهج الفصاحه، ش۶۰۴، ص‏۱۲۱.
    ۶۶) همان، ش‏۹۸۳، ص۱۹۷.
    ۶۷) همان، ش‏۱۵۸۰، ص۳۳۰.
    ۶۸) همان، ش‏۲۴۱۷، ص‏۵۱۰.
    ۶۹) همان، ش‏۳۱۳۷، ص‏۶۳۳.
    ۷۰) تاریخ حقوق ایران، محمدجعفر جعفرى لنگرودى، ش‏۳۴۲ و ص‏۲۴۶.
    ۷۱) نظام حقوق زن در اسلام، ص‏۲۵۲ – ۲۷۴؛ حقوق زن در کشاکش سنت و تجدد، ص‏۲۴۳ – ۲۴۶.
    ۷۲) سوره نساء، آیه ۳۵.
    ۷۳) سوره طلاق، آیه ۲.
    ۷۴) نظام حقوق زن در اسلام، ص‏۳۳۰.
    ۷۵) وسایل الشیعه، ج‏۱۵، ص‏۲۷۶.
    ۷۶) المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ۵ / ۵۶۳.
    ۷۷) المحبّر، ۳۲۴.
    ۷۸) سوره نساء، آیه ۷.
    ۷۹) همان، آیه ۱۱.
    ۸۰) جامع البیان فى تفسیر القرآن، محمد بن‏جریر الطبرى، دار المعرفه، بیروت، ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳، ۴ / ۱۸۵.
فرید خدائی فر
vakil@vakil.net
بدون دیدگاه

ارسال دیدگاه