27 خرداد نظارت اجتماعى، انحراف و جرم
همچنین برخلاف نگرش مردم انگلستان نسبت به مجازات اعدام به عنوان یک عمل وحشیانه، آنچنانکه نویسنده ابراز مىدارد، بر طبق فطرت و عقل انسانى و آموزههاى دینى، قصاص و اعدام در مقابل قتل، موجب حفظ حرمت جان انسانها بوده و بهترین ضامن حفظ حق حیات افراد مىباشد؛ آنجا که قرآن کریم مىفرماید: «و لکم فى القصاص حیاهٌ یا اولىالالباب» (بقره:۱۷۹)
نظارت اجتماعى (۲)
جامعه همانند زبان «قواعد» یا «فرهنگ» خود را دارد که ما را در فعالیتهایمان هدایت مىکند، اگرچه ممکن است چندان از آن آگاه نباشیم. هیچ کس در ارزشمندى زبان و قواعد آن مناقشه نمىکند، ولى موقعیت هنگامى متفاوت مىشود که در خصوص قواعد اجتماعى سخن به میان مىآید.
جامعهشناسان در مورد اینکه چه کسانى واقعا از قواعد و ارزشهاى اجتماعى سود مىبرند، با هم اختلافنظر دارند. برخى از آنان استدلال مىکنند که همه ما از پیشبینىپذیر بودن زندگى به دلیل داشتن مجموعهاى از ارزشهاى مشترک، بهرهمند مىشویم، ولى در مقابل، عدهاى دیگر از جامعهشناسان با این ادعا که قواعد و مقرّراتى که رفتارهاى ما را هدایت مىکنند، در نهایت به سود قدرتمندان مىباشند، با این دیدگاه مخالفت مىورزند. آنها ابراز مىدارند که این قدرتمندان و ثروتمندان هستند که ما را متقاعد مىسازند به شیوههایى که موردنظر و توجه آنهاست عمل کنیم. پس نظارت اجتماعى فرایندى است که مردم از طریق آن، براى سازگارى با انتظارات عمومى جامعه تشویق مىشوند.
انواع نظارت اجتماعى
نظارت اجتماعى بر دو نوع است: نظارت رسمى و نظارت غیررسمى.
نظارت غیر رسمى
این نوع نظارت بر تأیید یا عدم تأیید کسانى مبتنى است که در حول و حوش ما قرار دارند و ما دیدگاه آنها را درباره خودمان مهم تلّقى مىکنیم. براى مثال، خانواده، دوستان و گروه همسالان (گروهى از همسن و سالان که معمولاً ما رفتار خود، دوستان مدرسهاى و همکاران خود را با آنها مقایسه مىکنیم) اگر رفتارهاى ما را تأیید نکنند، در اینصورت، ما معمولاً رفتارهایمان را در جهت سازگارى با انتظارات آنها تغییر مىدهیم.
نظارت غیررسمى چگونه اعمال مىشود؟ افراد حول و حوش ما ممکن است اظهار کنند که رفتار ما را نمىپسندند، ما را مسخره کنند، با ما مشاجره کنند، شاید براى ما لطیفه بسازند یا حتى ممکن است با ما قطع رابطه کنند.
نظارت اجتماعى غیررسمى بخشى از فرایند جامعهپذیرى است که ما به واسطه آن، با یادگیرى الگوهاى رفتارى مورد انتظار در جامعه، موجود انسانى واقعى مىشویم.
نظارت رسمى
هرگاه مقرّراتى از قبیل مقرّرات مدرسه و یا قوانینى که نظام حقوقى جامعه را تشکیل مىدهند، براى پىروى بر ما عرضه شوند، آن را «نظارت رسمى» مىنامند. این مقرّرات همواره مکتوب هستند.
نظارت رسمى چگونه اعمال مىشود؟ نظارت رسمى معمولاً از طریق مجازاتهاى رسمى همچون جریمه براى سرعت غیرمجاز یا زندان براى ارتکاب دزدى، اعمال مىشود.
نظارت اجتماعى در عمل
نظارت اجتماعى به دو شیوه رسمى و غیررسمى اعمال مىشود. در جامعه، نهادها یا کارگزارانى وجود دارند که نظارت اجتماعى را بر ما تحمیل مىکنند.
مهمترین آنها عبارتند از: خانواده، مدرسه، گروه همسالان، رسانههاى گروهى، مکانهاى کار، نظام قانونى و تا حدّى دین.
- خانواده: جامعهپذیرى اساسا در خانواده روى مىدهد و در خانواده است که ما اخلاق مورد انتظار جامعه را از طریق والدین و خویشاوندان یاد مىگیریم تا درست را از نادرست تمیز دهیم.خلافکارىها[ى کودکان] با عدم موفقیت پدر و مادر در جامعهپذیر کردن درست آنها در ارتباط است. ما نه تنها آنچه را عموما به عنوان درست یا نادرست قلمداد مىشود از والدین مىآموزیم، بلکه همچنین رفتارهایى که مختص مذکر یا مؤنث بودن ماست (نقشهاى جنسى) را از آنها یاد مىگیریم.
- مدرسه: فرایند جامعهپذیرى به طور رسمى در ضمن محتواى درسهایى که آموخته مىشوند و به طور غیررسمى از طریق توقّعاتى که معلّمان و همکلاسان از ما دارند، تداوم مىیابند.
- دانشآموزان به دو دسته موفق و شکستخورده تقسیم مىشوند و نگرش مقتضى را براى مقابله با هر یک از وضعیتهاى مذکور توسعه مىبخشند.
- گروه همسالان: گروه همسالان افراد همسن و سال ما هستند که در شکلگیرى نگرشهایمان نسبت به جامعه، به دنبال تأیید آنها هستیم.مطالعه گروههاى همسن و سال، که در مدارس و کلاسهاى درس حضور مىیابند، نشان مىدهد که چگونه محصلان خود را به دو گروه تقسیم مىکنند، گروهى که با مقررات مدرسه همنوا هستند و گروهى دیگر که مقررات مدرسه را نادیده مىگیرند.در نتیجه نگرشها و انتظارات متفاوت معلمین درباره دانشآموزان دسته بالا و پایین، گروههاى همسالان، ظاهرا از دستههاى متفاوتى تشکیل مىگردند.
- رسانههاى گروهى: اصطلاح «رسانههاى گروهى» شامل چیزهایى نظیر مطبوعات، رادیو و تلویزیون مىگردد. رسانههاى گروهى با فراهم کردن الگوهاى رفتارى که ما تقلید مىکنیم و طرد کردن دیگر اشکال رفتار انحرافى، ما را تحت تأثیر قرار مىدهند.اگرچه آنها ما را به طور مستقیم تحت تأثیر قرار نمىدهند، به این معنى که به محض تماشاى برنامهاى در تلویزیون، متمایل نمىشویم که از آن تقلید کنیم؛ اما رسانههاى گروهى فضاى فکرى ویژهاى در خصوص رفتار مورد قبول فراهم مىکنند.از آنجا که رسانهها بخشى از حاکمیت (۳) هستند، غالبا آراء و دیدگاههاى محافظهکارانه را منعکس مىسازند.
- محل کار: سازگارى در محیط کار با این واقعیت تأمین مىشود که اگر ما مشکلساز یا اندکى غیرطبیعى باشیم، ممکن است ترفیع نیافته یا حتى در برخى شرایط خاص، از کار اخراج شویم. براى مثال، اگر ما با ارزشهاى همکارانمان سازگار نباشیم، کارهاى خندهدارى علیه ما صورت خواهند داد تا نشان دهند که ما باید رفتارمان را تغییر دهیم.
- نظام قانونى: آخرین و قدرتمندترین نهاد مربوط به نظارت اجتماعى، نظام قانونى یعنى نیروى انتظامى و دادگاه است. مردمى که قانونشکنى مىکنند، دستگیر و محاکمه مىشوند. معمولاً قانون براى آنچه اکثریت مردم نقض جدى ارزشهایشان تلّقى مىکنند، تدارک دیده مىشود.
تمایز بین جرم و انحراف
همانگونه که در بحث «نظارت اجتماعى» ملاحظه شد، میان رفتار غیرمقبول اجتماعى ـ همچون بىادبى به دیگران ـ و رفتارى همانند دزدى، که رسما غیرقانونى تلّقى مىشود، تمایز وجود دارد.
جامعهشناسان همه رفتارهاى اجتماعى غیرمقبول را ـ چه خلاف قانون باشد و چه خلاف قانون نباشد ـ «رفتار انحرافى» مىنامند. پس چه دزدى و چه بىادبى نسبت به دیگران، هر دو رفتار انحرافى تلّقى مىشوند.
«جرم» (۴) ، تنها واژهاى است که براى توصیف رفتار خلاف قانون به کار مىرود. دستاورد اصطلاح «انحراف» براى جامعهشناسان این است که ما مىتوانیم همه رفتارهایى را که از طرف جامعه مردود است یکسان تصور کنیم. در واقع، اینکه بعضى از رفتارها غیرقانونى هستند، شکل دیگرى از نظارت اجتماعى است.
از سوى دیگر، مردم کارهاى غیرقانونى را کاملاً متفاوت از اشکال دیگر رفتار نادرست تصور مىکنند. دو مرد جوانى را که با خشونت با یکدیگر مشتزنى مىکنند [در ذهنتان] مجّسم کنید. آیا این کار، یک عمل انحرافى است؟ مطمئنا، نه؛ زیرا اطراف آنها را مردان و زنانى که آنها را تشویق و تحسین مىکنند، فرا گرفتهاند. علاوه بر آن این عمل، مسابقه مشتزنى است و مشتزنها براى قهرمانى مشتزنى سنگین وزن در جهان مبارزه مىکنند. ولى از دیگر سو، دو مرد دیگرى را تصور کنید که در خیابانها با یکدیگر به زد و خورد مىپردازند. احتمالاً واکنش تماشاچیان جدا کردن آنها یا صدا کردن نیروى انتظامى خواهد بود. بنابراین، رفتار خود به خود انحرافى نیست، بلکه به شرایط و معنایى که از آن به دست مىآید، بستگى دارد.
جامعهشناسان وقت زیادى براى تشریح شرایطى که رفتار در آن شرایط برچسب انحرافى مىخورد، صرف کردهاند. اتّصاف و عدم اتّصاف کارها به «انحراف» به شرایط ذیل بستگى دارد:
- مکان: براى مثال، عمل معاشقه اگر در خیابانها صورت گیرد، انحراف تلّقى مىشود و حال آنکه اگر این کار در محل بسته از قبیل خانه انجام گیرد، چنین تلّقى نمىشود.
- جامعه: حمل اسلحه در بریتانیا نادرست و در امریکا یک کار طبیعى است.
- زمان: در حال حاضر، اعدام به عنوان شکلى از مجازات، در بریتانیا وحشیانه تلّقى مىشود، ولى سى سال پیش مردم در مقابل عمل قتل، با اعدام مجازات مىشدند.
- عمل را چه کسى مرتکب مىشود: در بریتانیا، نوشیدن مشروبات الکلى براى افراد هجده سال به بالا طبیعى و براى افراد پایینتر از هجده سال ممنوع است.
- احتمالاً هر قدر فرد یا گروهى قدرتمندتر باشد، رفتار او قابل قبولتر خواهد بود. هرقدر عملى، فاصلهاش از ارزشهاى مورد قبول اجتماعى بیشتر باشد، احتمال بیشترى وجود دارد که آن عمل به عنوان «رفتار انحرافى» طرد گردد.
واضح است که اگر عملى همانند قتل، توسط اکثریت، به شدت مردود شود، غیرقانونى خواهد بود.
البته کارهاى متعددى وجود دارند که غیرقانونى قلمداد مىشوند، ولى در عین حال، به ندرت خشم عمومى نسبت به آنها برانگیخته مىشود؛ مثل باز کردن مغازهها در روزهاى یکشنبه.
ثانیا، ممکن است یک گروه فشار ویژه تلاش کند تا کار به خصوصى را قانونى یا غیرقانونى بسازد؛ مانند مبارزه با آزار و اذیت حیوانات در آزمایشهاى آزمایشگاهى. این اقدام گروه فشار «مبارزه اخلاقى» نامیده شده است.
ثالثا، گروههایى که در جامعه از قدرت بیشترى برخوردارند، قوانین را به سود خود تغییر مىدهند. بهترین مثال در این مورد، قوانین مخالف با فعالیتهاى اتحادیههاى تجارى و پرسود است.
جامعهشناسان مارکسیست عنوان مىکنند که قوانین در بریتانیا، عمدتا براى حفظ دارایى [ثروتمندان] وضع شده است؛ گروههایى که در جامعه داراى کمترین قدرت هستند، طبقه کارگر، جوانان و فقرا اهداف قوانین مزبور و فعالیتهاى پلیس مىباشند.
- بر چسبزنى: براى مثال، هاروارد بیکر معتقد است که اصلاً چیزى به عنوان «کار انحرافى» ـ به واقع ـ وجود ندارد، بلکه کار انحرافى صرفا رفتارى است که مردم چنین برچسبى بر آن مىزنند.
بنابراین، ماهیت نظریه «برچسب زنى» معطوف به کارهایى نیست که افراد انجام مىدهند، بلکه معطوف به واکنش دیگران به آن کارهاست. غالبا یک عمل انحرافى به طور متفاوت ارزیابى مىشود؛ مثلاً، دزدى ماشین توسط جوانان طبقه متوسط به عنوان یک عمل تهوّرآمیز و شجاعانه ارزیابى مىشود، در حالى که اگر همان کار توسط یک جوان از طبقه کارگر انجام بگیرد، به خصوص اگر سیاه پوست باشد، به احتمال زیاد، او را به بازداشتگاه روانه خواهد کرد. برچسبهاى برجسته ویژهاى مانند «همجنسباز»، «مجرم» یا «لات»، «وحشى» و «بى اعتنا نسبت به دیگران»، همین که یکبار به کسى زده شد، دیگر مشکل خواهد بود که فراموش شود.
یک زندانى، که دوره محکومیتش را گذرانده است، به دست آوردن شغل و بازگشت به زندگى طبیعى را مشکل خواهد یافت؛ غالبا کارفرمایان، خویشاوندان و دوستان دیگر به او اعتماد ندارند و نگران خواهند بود که همان عمل را مجددا مرتکب شود. بسیارى از کسانى که به وسیله جامعه انگ بدنامى خورده و طردشدهاند، به جرم سابق برگشتهاند و در نتیجه، سوءظن درباره مجرم مادرزاد بودن خود را تحقق بخشیدهاند که در واقع، به نوعى تحقق بخشیدن به غیبگویى است.
با توجه به این معناست که طرفداران نظریه «برچسبزنى» اظهار مىدارند که غالبا سبب انحراف، خود اعمال مجرمانه نیست، بلکه واکنش دیگران در مقابل آنهاست.
همچنین جامعهشناسان مىگویند: ممکن است که نظارت اجتماعى به جاى مانع بودن از وقوع جرم، به تحقق آن کمک کند. اما منتقدان مناقشه مىکنند که این نظریه قادر نیست کارهاى مجرمانه مردم را، که پیش از برچسب خوردن به وقوع پیوستهاند، توضیح دهند.
چرا عدهاى برخلاف دیگران مرتکب جرم مىشوند؟
مارکسیستها با بیان اینکه این نظریه قادر نیست توضیح دهد چه کسى قدرت برچسبزدن دارد و چرا برچسب مىزند، بر انتقاد به این نظریه مىافزایند. از دیدگاه آنها، قدرت برچسبزنى بخش مهمى از نظارتى است که بورژواها در اختیار دارند. بورژواها با برچسب زدن به کسانى که قدرت و امتیاز آنها را تهدید مىکنند، به عنوان افراد «منحرف» مىتوانند اثر آنها را خنثا سازند. بنابراین، افراد جناحهاى چپ به عناوینى مانند «مبارزهجو» یا «بى شعور» و «بى عقل» بر چسب مىخورند.
پسرى را تصور کنید که یک کتاب درسى را مىدزدد؛ کسى او را نمىبیند و او براى مطالعه به خانه مىرود، همه امتحانات را پشت سر مىگذارد و حالا معلم جامعهشناسى شده است.
در مقابل، پسر دیگرى را تصور کنید که یک کتاب درسى را مىدزدد، در حین دزدى دیده شده، دستگیر مىشود، به مدت هفت سال زندان مىافتد، پس از ترخیص از زندان مىخواهد کتابدار بشود، ولى کسى او را استخدام نمىکند. بنابراین، دوباره دست به دزدى زده و مجدّدا گرفتار مىشود.
سپر بلا قرار دادن و هراس اخلاقى
در نیمه دهه ۱۹۶۰، استفن کوهن چگونگى به تصویر کشیده شدن چهره گروههاى ماد (۵) و راکر (۶) (شیوه پوشش و اشکال رفتارشان) را، که در پى برخى مزاحمتها و اختلالات جزئى در شهرهاى بریتون و ککتون در رسانههاى گروهى به تصویر کشیده شده بود، مورد مطالعه و بررسى قرار داد.
این شیوه برخورد رسانهها نحوه نگرش جوانان را نسبت به خود تحت تأثیر قرار داده و آنان را ترغیب کرده بود به شیوهاى غلط، آنگونه که توسط رسانهها ارائه گردیده بود، عمل کنند.
هم پلیس و هم دولتمردان، به طور همسان، از طریق گزارش رسانهها هشدار داده مىشدند. آنها در مقابل جوانانى که خود را به شکل و شمایل گروههاى ماد یا راکر در مىآوردند، بر اقدام سرسخت پافشارى مىکردند. نتیجه نهایى آن، برخى آشوبها و بازداشتها در سطح گسترده بود.
در مقابل گروههاى ماد، یک اعتراض شدید همگانى وجود داشت و آنها در بریتانیا به عنوان تهدیدى جدّى علیه نظم و قانون تلّقى مىشدند. کوهن اظهار کرد که «هراس اخلاقى» بدین معناست که هر وقت تنشهاى جامعه تشدید شدند، گروههاى خاصى که نوعا افراد فاقد قدرت و جوانان هستند، به عنوان سپر بلا در مقابل بیشتر مشکلات جوامع مورد سرزنش قرار مىگیرند.
نتیجه سپر بلا قرار دادن این است که توجه بخش عمده افراد جامعه را به طور جمعى، به واکنش در مقابل رفتار مشمئزکننده گروههاى سپر بلا جلب مىکند. این روىکرد آشکارا به طور تنگاتنگ، با بر چسبزنى در ارتباط است.
از زمان انتشار کتاب کوهن درباره گروههاى ماد و راکر با عنوان «در باب شرورهاى کوچه و بازار و هراس اخلاقى»، نگرانى اخلاقى درباره آدمهاى شرور و هوچىگران فوتبال، پانکىها و هیپىهاى صلحطلب وجود داشته است.
نمونههایى از جرم و بزهکارى
بزهکارى (۷) کارهاى مجرمانه افراد زیر ۱۷سال است که دادگاههاى ویژهاى به نام «دادگاههاى جوانان» (۸) به این امور رسیدگى مىکنند.
جرمهاى خاص مردان: نمودار ذیل، شمارى از مردم ویلز و انگلند را به تفکیک سن و جنس نشان مىدهد که در فاصله سالهاى ۱۹۶۱تا ۱۹۸۴مرتکب تخلّفات جدّى شدند. شکستگى نمودار در سال ۱۹۷۷حکایت از آن دارد که از آن سال به بعد، شیوه جدیدى براى برآورد آمار و ارقام به کار گرفته شده است:
نظارت اجتماعى، کجروى و جرم
طبق آمارهاى مقامات رسمى، چه کسانى مرتکب جرم مىشوند؟
هر سال قریب ۵/۳ میلیون جرم، که مورد توجه جدّى قضات یا هیأت منصفه قرار مىگیرد، به وقوع مىپیوندد. عمدهترین جرمها مربوط به دزدى و جابهجایى کالاهاى مسروقه (قریب ۵۰%) و در رتبه بعدى جیببرى (قاپ زنى) قرار دارد.
براى بررسى آمارهاى جرم و بزهکارى، چهار نکته داراى اهمیت است:
- سن: مقطع بین ۱۴ تا ۲۰ سالگى دورهاى است که به احتمال زیاد، جرایم در این سنین صورت مىگیرد.
- جنس: تفاوت بارزى بین میزان جرم ذکور و اناث وجود دارد؛ میزان جرم ذکور تقریبا ۵ برابر میزان جرم اناث است.
- طبقه: جرم و بزهکارى به طور مستقیم با طبقه اجتماعى افراد در ارتباط است. براى مثال، میزان جرم در میان جوانان طبقه کارگر ۸ برابر از میزان آن در میان جوانان طبقه متوسط بیشتر است.
- مکان: میزان جرم در نواحى مرکزى شهر به طور معنادارى از میزان آن در حومه و نواحى روستایى بالاتر است.
تبیینهایى درباره جرم و بزهکارى
چرا مردم مرتکب جرم مىشوند؟
سن: «جوانى» دورهاى است که در آن فشار شدیدى از لحاظ هیجان و داشتن خنده و خوشى وجود دارد. جستوجوى خوشى غالبا با قانون تصادم پیدا مىکند. این سخن به جاست که بگوییم: جوانى دورهاى از زندگى است که نظارت اجتماعى در آن ضعیف است.
گفته شده است که ضعف نظارت اجتماعى همراه با جستوجوى هیجان، منجر به کشیده شدن به بزهکارى مىشود. مردم وقتى پا به سن مىگذارند، به سبب ثباتى که با ازدواج، خانواده و شغل به دست مىآورند، از بزهکارى فاصله مىگیرند. (البته این بدین معناست که اگر میزان بىکارى همچنان بالا باقى بماند، ممکن است جوانان هیچگاه از محدوده جرم خارج نشوند.)
جنسیت: انتظارات متفاوتى که ما درباره پسران و دختران داریم، هنگامى که بزرگ مىشویم اثر خود را بر ما باقى مىگذارند. براى مثال، ارزشهاى نوعى مردانه مىتوانند به طور مستقیم، به ستیزهگرى منجر شوند. از سوى دیگر، ارزشهاى زنانه بر سازگارى، خانهدارى و فرزندآورى تأکید دارند؛ ارزشهایى که فرصتهاى بزهکارى را به شدت کاهش مىدهند.
زنان و جرم: آمارهاى جرم نشان مىدهد که احتمالاً زنان نسبت به مردان کمتر مرتکب جرم مىشوند. براى مثال، زنان فقط ۱۲% از کل متخلفان را تشکیل مىدهند و در جرایم جدّىترى نظیر جیب برى، زخمى کردن و آدمکشى، آنها فقط ۵% از کل متخلفان را در برمىگیرند.
در گذشته، این امر با تفاوتهاى فیزیکى بین مردان و زنان توضیح داده شده است. هرچند فمینیستها این امر را مورد مناقشه قرار دادهاند.
فرانسیس هایدنسون در کتاب زنان و جرم، اظهار مىدارد که بسیارى از تبیینها درباره سازگارى زنان بیان مىدارند که آنها، به خصوص به واسطه نقشهایى که از آنها انتظار مىرود که در جامعه ایفا کنند، از محدودیتهاى بیشترى برخوردارند. اگر فردى تحت فشار تر و خشک کردن بچههاى دو قلو و لوازم آن باشد، به سختى مىتواند سرقتى را ترتیب دهد.
مراقبت از یک خویشاوند سالخورده، که حواسش را از دست داده است، به یک زن فرصت طرح دستبرد به بانک را نمىدهد. در واقع، زنان با مسؤولیتهایى که آنها را محدود مىکند، بار سنگینى را تحمّل مىکنند. رفتار مناسب براى زنان در ملأ عام، از رفتار مناسب مردان در آنجا متفاوت است.
براى مثال، در جامعه، مردان عملاً حق انحصارى استفاده از زور و خشونت را دارند، در حالى که خشونت از طرف زنان [در جامعه [غیرقابل قبول است. این امر تقریبا براى مردان یک امر طبیعى است.
مدارکى وجود دارد دالّ بر اینکه پلیس با جرمهاى اناث متفاوت [از جرمهاى ذکور] برخورد مىکند؛ آنها تصور مىکنند که اناث نسبت به قانون وفادارتر از ذکورند و بنابراین، [توسط دیگران] به سوى جرم کشیده شده و گمراه گشتهاند. این امر، به خصوص در مورد بزهکارى اناث صادق است. دخترانى که به واسطه اعمال بزهکارانه دستگیر مىشوند، احتمالاً بیشتر تحت مراقبت و حفاظت قرار مىگیرند تا مردان بزهکار.
بعضى اوقات پلیس در مورد زنان با مداراى بیشترى عمل مىکند تا در مورد مردان. براى مثال، نزاع دو دختر کمتر احتمال دارد که به دستگیرى آنها منجر شود تا نزاع مردان؛ زیرا نزاع زنان زیاد جدّى تلّقى نمىشود. این امر بار دیگر نشاندهنده دیدگاههاى متفاوت پلیس نسبت به زنان و مردان است.
- طبقه: بیشتر بزهکاران و مجرمانى که توسط پلیس دستگیر شدهاند، جزو طبقه کارگر هستند. این امر داراى تبیینهاى متفاوتى است.
- خرده فرهنگ طبقه کارگر: ارزشهاى طبقه کارگر نظیر زمختى و لذات آنى، به سادگى مىتوانند طبقه کارگر را به فعالیتهاى مجرمانه سوق دهند.
- جامعهپذیرى ضعیف: اغلب این عامل در میان طبقه کارگر یافت مىشود. والدین در تربیت فرزندشان براى پذیرش ارزشهاى جامعه ناموفق هستند.
- نابسامانى: اگر جامعه در فراهم سازى شیوههاى کافى براى موفقیت مردم، توفیق نداشته باشد، آنها احساس ناکامى کرده، احتمالاً به سوى جرم کشیده خواهند شد. این امر، به خصوص در دورههاى بىکارى، بیشتر نمود خواهد داشت.
اصطلاح «آنومى» ( Anomy ) به وضعیتى اشاره دارد که در آن، تعداد بسیارى از مردم از ارزشهاى مقبول نزد همگان پىروى نکرده، در عوض، اشکال مختلف رفتار انحرافى ـ نظیر دزدى یا خرید و فروش مواد مخدّر ـ را برمىگزینند.
- ناکامى منزلتى: به احتمال زیاد، جوانان طبقه کارگر در مدارس شکست خورده و پایینتر از همه گروهها قرار مىگیرند. آنان احساس مىکنند که مورد تحقیر همگان قرار گرفتهاند و در نتیجه، ناکامىهایشان را به شکل رفتارهاى انحرافى ـ که به آنها کمک مىکند تا تلافىشان را از جامعه در بیاورند ـ بروز مىدهند.
ارزیابى و نقد دیدگاه مذکور
[در جامعه] براى ثروتمندان یک قانون و براى فقیران، قانون دیگرى وجود دارد. نویسندگان مارکسیست اظهار مىدارند که تبیینهایى که تا به حال ارائه شده، یک نکته مهم و بدیهى را نادیده گرفتهاند و آن این است که صاحبان قدرت قوانینى را وضع مىکنند که به سود آنها و بر ضد منافع طبقه کارگر باشد. اگر واقعیت از این قرار باشد که تاکنون ارائه شده است، به نظر مىرسد که طبقه کارگر بیشترین جرم را مرتکب شده باشد. براى مثال، سرقت پول از بانک به سرعت به وسیله پلیس تحت تعقیب قرار مىگیرد، اما کلاهبردارى در بورس اوراق بهادار و اجتناب از پرداخت مالیات به ندرت مجازات شده، یا حتى مورد بازجویى قرار مىگیرد.
اماکن
جرم در نواحى مرکزى شهر و برخى از مناطق مسکونىِ مسألهدار از میزان بالایى برخوردار است؛ زیرا مردمى که در این نواحى متراکم شدهاند، غالبا فقیرتر بوده و نسبت به قسمت عمده جمعیت داراى مشکلات اجتماعى بیشترى هستند. در نتیجه، تبیینهایى که در سطور پیشین درباره طبقه کارگر مطرح شد، در اینجا واقعیت مىیابد.
تبیین دیگرى که توسط تعدادى از جامعهشناسان مطرح شده، این است که مراقبتهاى پلیس در نواحى مرکزى شهر، به خصوص نواحىاى که سیاه پوستان زیادى در آن به سر مىبرند، سخت و خشن است.
در واقع، اینگونه اظهار شده است که سیاهان مورد آزار و اذیت پلیس قرار مىگیرند. در نتیجه، میزان بازداشتها و تنشهاى اجتماعى، که ممکن است در شرایط ویژهاى منجر به آشوب شود، بالا خواهد بود.
تبیینهاى غیر جامعهشناختى
روانشناسان عنوان کردهاند که گروههاى [شخصیتى] خاصى از مردم هستند که بیشتر مستعد ضد اجتماعى بودن هستند. برخى از آنان تا آنجا پیش رفتهاند که حتى گفتهاند: افراد خاصى با تمایلات ضد اجتماعى متولّد مىشوند.
هنس آیزنک، روانشناس معروف، چنین عنوان نموده است که اصولاً حاصل اجتماعى شدن در دوران کودکى (جامعهپذیرى) و غرایز طبیعى، دو گروه شخصیتى است که عبارتند از: «گروههاى شخصیتى درونگرا» و «گروههاى شخصیتى برون گرا».
[شخصیت] درونگرا آرام و محتاط بوده، احساسات خود را نظارت مىکند، به ندرت به شیوه پرخاشگرانه رفتار مىکند و به زودى از کوره در نمىرود، ولى [شخصیت [برونگرا عاشق تفریحات و گردش است و غالبا تمایل به پرخاشگرى داشته، به سرعت از کوره در مىرود، احساسات خود را به صورت جدّى کنترل نمىکند و هیچ گاه شخص قابل اعتمادى نیست.
به نظر آیزنک، فرد برونگرا بیشتر در معرض ارتکاب جرم مىباشد، مگر اینکه والدینش او را تربیت کرده، یک وجدان قوى در او پدید آورده باشند تا امیال خود را کنترل کند.
روانشناس مشهور دیگرى به نام باولباى چنین عنوان کرده است که احتمال دارد کسانى که در دوران کودکىشان از محبت و مهر مادرى محروم بودهاند، بعدها مجرم شوند.
جامعهشناسان در اینکه این تبیین، تبیین کاملى براى جرم باشد، تردید دارند. در مقابل، آنها عنوان کردهاند که عوامل فرهنگى از دو جهت مهم هستند: نخست از این جهت که به فرد کمک مىکند تا در مورد اینکه کدام عمل غیرقانونى است، دست به تصمیم بزند، جهت دوم عبارت است از: برانگیختن فرد به ارتکاب جرم. جامعهشناسان به چنین عواملى به عنوان «عوامل احساس ناکامى» اشاره مىکنند که این احساس یا به دنبال شکست در مدرسه (ناکامى منزلتى) و یا عدم توانایى خرید کالاهاى مصرفى مورد تبلیغ رسانهها به سبب داشتن مشاغلى کمدرآمد و یا دستمزد پایین و یا به دلیل ارزشهاى همسایگى در محلههایى که جرم شیوه مورد قبول زندگى تلّقى مىشود (خرده فرهنگ) پیش مىآید.
جامعهشناسان به دنبال این مسأله هستند که قوانین را چه کسانى و به سود چه کسانى وضع مىکنند؟ در حالى که برخى از جامعهشناسان عنوان مىکنند که «قانون» بازتاب ارزشهاى اکثریت یک جامعه است، عده دیگرى از آنها قانون را بازتاب خواست قدرتمندان جامعه مىدانند.
در هر دو استدلال، قانون به عنوان یک امر طبیعى نیست که مردم به طور مادرزادى آن را نقض کنند، بلکه قانون پدیدهاى اجتماعى است که از یک جامعه به جامعه دیگر تفاوت مىکند.
جرمهاى یقه سفیدان
هنگامى که سخن از جرم به میان مىآید، بیشتر مردم دزدان بانکى را تصور مىکنند که به کارمندان بانک دستبرد زده و به درون اتومبیل سریعالسیر مىپرند و فرار مىکنند، در صورتى که بسیارى از سرقتهاى پولى و آسیبها توسط مجرمان یقه سفید به وقوع مىپیوندد. عناوینى همچون «نگهبان به سوى افرادى که در خیابان اصلى به بانکى یورش برده بودند، تیراندازى کرده» و «پیر زن و ربوده شدن پسانداز او توسط دو تبهکار» نمونههایى از انواع عناوین روزنامهها هستند که در شکلگیرى تصورات ما درباره جرم ایفاى نقش مىکنند. با وجود این، عدهاى از مردم تصور مىکنند که جرمهاى خیابانى براى ملت داراى صدمات و ضررهاى کمترى از جرمهایى هستند که در اصطلاح جامعهشناسان، جرایم «یقه سفیدى» نامیده مىشوند.
جرایم «یقه سفیدى» غالبا شامل اختلاس پول از شرکتها یا حتى افراد خصوصى مىباشد.
گاهى مدیرى براى سرقت پول، گزارشهایى [مالى] جعل مىکند. در چنین مواردى، وقتى کارفرمایان به این جرایم پى مىبرند، ترجیح مىدهند که متخلّفان را از کار برکنار کرده، از پخش اخبار مربوطه به آنها جلوگیرى کنند؛ زیرا ممکن است این امر به وجهه شرکت آنها آسیب برساند.
هرچند این قسم از جرایم «یقه سفیدى» داراى اهمیت هستند، ولى در قبال جرایم به مراتب جدّىترى، که به طور عمدى به وسیله شرکتها یا مدیران ارشد آنها براى بالا بردن سود مؤسسه تحت پوشش خود به وقوع مىپیوندد، بى اهمیت جلوه مىکنند.
یکى از مشکلات اساسى در رابطه با مطالعه این نوع جرایم در کشور بریتانیا، این است که آنها کمتر کشف شده و به ندرت به دادگاه ارجاع داده مىشوند. روى هم رفته، ممکن است مدیران این شرکتها اشخاص مهمى بوده و با قدرتهاى اقتصادى و سیاسى دنیا در تماس باشند.
اما نکته مهم دیگرى که باید مورد توجه قرار گیرد، این است که بسیارى از تعاریف ما از جرم، تحت تأثیر گروههاى قدرتمند جامعه مىباشد.
این گروهها توانایى آن را دارند که رفتارهاى ویژهاى را برچسب جرم زده و به وسیله پلیس، مرتکبان آنها را مورد تعقیب قرار دهند، در حالى که فعالیتهایى که شما براى مردم زیانبار تلّقى مىکنید، تحت پوشش «حقوق کیفرى» قرار نمىگیرند، و اگر تحت پوشش این حقوق قرار بگیرند، کمتر اجرا مىشوند. براى مثال، کشیدن سیگار را در نظر بگیرید؛ تقریبا همگان (غیر از شرکتهاى تولیدکننده سیگار) اذعان مىکنند که استعمال تنباکو، خطر ابتلا به سرطان را به شدت افزایش مىدهد، اما هنوز سیگارها اجازه فروش دارند. اما درباره تفاوت نگرش اکثریت مردم درباره کسانى که از پرداخت مالیات اجتناب مىورزند و امنیت اجتماعى را به خطر مىاندازند، چه طور؟ اگر شما داراى مشاغل بدون مغازه (مثل افرادى که با اتومبیل خود، کالاهایى را به فروش مىرسانند) باشید و بتوانید از پرداخت مالیات فرار کنید، پس مرحبا!
ولى اگر شما بدون اجازه بخش بهداشت و امنیت اجتماعى، چیزى را بردارید آنگاه با حجم سنگینى از قوانین روبهرو مىشوید.
آخرین مثال مربوط به قوانین سلامتى و ایمنى کارگران در محل کار است. با کمال تأسف به نظر کارفرمایان، عمل به قوانین ایمنى کارگران، براى آنها بسیار گران تمام مىشود. در نتیجه، بعضى از کارفرمایان ترجیح مىدهند که آنها را نادیده بگیرند. براى مثال، در اینجا گفتوگوى یک عضو اتحادیه تجارى در کارخانه اسباب بازى را مورد توجه قرار مىدهیم:
«وقتى بازرس به کارخانه سر مىزند، ما همواره سیمکشى مخاطرهآمیز، ماشینهاى از کار افتاده، تودههایى از جعبههاى سنگین غیر ایمنى و غیره را نشان مىدهیم. او براى دیدن مدیر به داخل رفته و پس از بیست دقیقه، بیرون مىآید. این داستان تکرارى همیشگى است که اگر بخواهیم بر شکایتهایمان پافشارى کنیم، صاحبان کارخانه، کارخانه را تعطیل کرده و تولیدشان را به شرق دور (آنجا که کارخانههاى اصلى واقع شدهاند) منتقل خواهند کرد. و اگر آرامش را حفظ کنیم، تولید همینجا ادامه خواهد یافت. خوب، وقتى که صدها شغل در خطر است، چه کارى از تو ساخته است؟ ما غالبا دهانمان بسته است.
آمارهاى جرم
آیا آمارهاى رسمى جرم باورکردنىاند؟
بحثهایى که تاکنون درباره جرم و بزهکارى صورت گرفته، این فرضیه را پدید آورده که آمارهاى رسمى جرم، مقدار و نوع جرمى را که توسط مردم وقوع یافته و آنها در قبال آن مسؤولند، دقیقا منعکس مىسازند. ولى این [فرض] ممکن است درست نباشد.
جامعهشناسانى که صحّت و سقم آمارهاى رسمى جرم را مورد بررسى قرار مىدهند، به این نتیجه شگفتانگیز رسیدهاند که فقط بخش کوچکى از جرمها به پلیس گزارش مىشود.
براى مثال، فقط کمتر از یک چهارم اعمال خرابکارانه به پلیس گزارش مىشود. تفاوت بین آمارهاى رسمى جرم و آنچه به واقع رخ مىدهد، به عنوان بخش تاریک نمودار ( dark Figur ) شناخته مىشود.
سه عامل آمارهاى رسمى جرم را تحت تأثیر قرار مىدهند:
- عملیات گزارش جرم به پلیس؛
- عملیات ثبت و ضبط جرم؛
- فعالیتهاى خود پلیس.
میزان واقعى جرم
نمودار ذیل شمارى از جرمهاى رخ داده را در قیاس با تعدادى از تخلّفات گزارش شده به پلیس نشان مىدهد:
گزارش جرم به نیروى انتظامى
مردم معمولاً به دلایل ذیل، موفق نمىشوند جرمها را به پلیس گزارش کنند:
- آنها را خیلى ناچیز تلّقى مىکنند (مثل ایجاد خراش در کنارههاى یک ماشین)؛
- باور نمىکنند که پلیس بتواند کارى در آن مورد انجام دهد (مثل کیفزنى در یک بازار شلوغ)؛
- آن را امرى خصوصى تلّقى مىکنند (مثل دزدى عضوى از خانواده از عضو دیگران)؛
- احساس حقارت مىکنند (مثل تعدّى و تجاوز جنسى).
ولى مردم اگر مطمئن باشند که جرمها مورد تعقیب قرار خواهند گرفت، آنها را گزارش مىکنند (مثل سرقت ماشین)، اما مدارکى وجود دارد که نشان مىدهد مردم ادعاهاى دروغینى را در موارد دله دزدى مطرح مىکنند که تا ادعاى خسارت بیشترى از شرکت بیمه نمایند.
ثبت جرم
پلیس در مورد اینکه آیا عملى شایسته است به عنوان «عمل مجرمانه» شناخته شود و ثبت گردد یا نه، معیارهاى خود را به کار مىگیرد؛ در مواردى آنها احساس مىکنند که نیازى به مداخله نیست؛ نظیر مشاجره بین زن و شوهر؛ در مواردى آنها خلافى را بسیار ناچیز تلّقى مىکنند و تنها به تذکر و توبیخ خلافکار مىپردازند (مثل دوچرخه سوارى در پیادهرو).
باید در تفسیر و تعبیر آمارهاى رسمى در مورد جرم، احتیاط بیشترى کرد. به موازات تغییر قانون یا عوض شدن تفسیر پلیس در مورد قانون، ممکن است شاهد افزایش یا کاهش خلاف خاصى باشیم.
براى مثال، پلیس قانونى را که طى نیم قرن بلا استفاده مانده بود، در جریان اعتصابات معدنچیان در سال ۱۹۸۴ـ ۱۹۸۵به کار گرفت.
نکتهاى که باید متذکر شد عبارت از این است که نیروهاى انتظامى قوانـین را در بخشهاى گوناگون کشور به طور متفاوتى ثبت و اجرا مىکنند. براى نمـونه، پلیس کلان شهرها در مورد فحشا، مسامحهکارتر از نیروهاى پلیس محلى هستند. این امر به تفاوت آمارهاى رسمى فحشا منجر خواهد شد.
فعالیتهاى پلیس
نیروى انتظامى بیشتر براى گشتزنى در نواحى مرکزى شهر به کار گرفته مىشوند. این امر سبب شده است که بعضى از محققان استدلال کنند که نیروهاى مزبور تنها به سبب حضورشان در آن نواحى، جرایم بیشترى کشف مىکنند.
افسران پلیس با فرضیههاى مخصوصى درباره «جرم» مشغول به کار مىشوند. براى مثال، این فرضیه بیشتر آنها را وامىدارد که جوانان طبقه کارگر را متوقف سازند، که به طور طبیعى ممکن است نسبت جوانان مذکور را در آمارهاى رسمى جرم افزایش دهد. همینطور نگرشهاى نژادپرستانه بخشهایى از پلیس آنها را وادار کرده است تا جوانان سیاه پوست را هدف خود قرار دهند.
نکته پایانى اینکه پلیس بیشتر تحت تأثیر رسانهها قرار گرفته و ممکن است به انواع خاصى از جرایم، حسّاس (یا بد گمان) شود. این امر منجر به هجوم یا هراس اخلاقى در مورد جرایم مذکور یا کسانى که مظنون به ارتکاب این جرایم هستند، مىگردد و در نتیجه، آمارهاى این شکل از تخلّف به طور هشدار دهندهاى بالا مىرود.
نمونه معروف این مورد، افزایش سریع آمار کیفزنى در نیمه دهه ۱۹۷۰مىباشد؛ زمانى که پلیس در مقابل تعدادى از مقالات روزنامههاى رنگى واکنش نشان داد.
- این مقاله ترجمه فصل سیزدهم از کتاب جامعه شناسى زنده مىباشد.
Sociology Alive Stephoen Moore, Stanley Thornes (publishers , L.T.P.۱۹۸۷)
۱. Social Control
۲. Establishment
۳. Crime
۴ـ ( Mode ) مادها گروهى از جوانان دهه ۶۰بریتانیا بودند که لباسهاى شیک و مرتّب مىپوشیدند و موتور اسکوتر (موتورهایى شبیه وسپا) سوار مىشدند.
۵ـ rocker )) راکرها گروهى از جوانان شرور انگلیسى دهه ۶۰یا پیروان بعدى آنها بودند که از مشخصههایشان پوشیدن کت چرمى و سوار شدن موتور سیکلت بود.
۶. Delinquency
۷. Juvenile Courts
نظارت اجتماعى، انحراف و جرم (۱)
استیفن مور
ترجمه على قهرمانى
بدون دیدگاه